گفتار دوّم
تفکّر
اهمیت تفکر از منظر قرآن
واژه”فکر” و “تفکر” با مشتقات مختلف مانند: تَتفکروا،تَتفکروُنْ،یتفکروا،یتفکروُن، 17مرتبه در قرآن کریم تکرار شده است.
« وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فیها رَوَاسِی وَأَنْهَاراً وَمِن کلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینِ اثْنَینِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یتَفَکرُونَ»[1]
«او کسی است که زمین را گستراند و در آن کوهها و رودها را قرار داد و در آن از تمام میوهها یک جفت آفرید. شب را بر روز میپوشاند. در اینها برای گروهی که تفکر میکنند، نشانههایی است»
واژه تعقّل با اَشکال مختلف: تَعَقِلُونْ، یعْقِلُونْ، نَعْقِلُ، 50 مرتبه در قرآن کریم آمده است.
مانند«کذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمُ الْآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُون»[2] «این چنین خداوند نشانههای خودش را نشان میدهد تا شاید اندیشه کنید»
واژه تدبّر با اَشکال متنوع؛ یتَدبّروُن، یدّبروا 4 مرتبه در قرآن کریم آمده است.
«کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیک مُبَارَک لِّیدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَلِیتَذَکرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»[3] «[این] کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند»
“تفقّه” به معنای درک و فهم عمیق با مشتقات «یفْقَهوُن» و «یتَفقهوا» 17مرتبه در قرآن کریم تکرار شده است.
«وَ مَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُواْ کآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ»[4]
«و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقهای از آنان دستهای کوچ نمیکنند تا از دین درک عمیق پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند، بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند»
به راستی این همه دعوت و تشویق به تفکر،تعقّل، تدبّر و تفّقه در قرآن مجید نشانه چیست؟
اهمّیت تفکر از منظر احادیث
1.پیامبر اکرم(صل الله علیه وآله)«فکرة ساعةٍ خَیرٌ منْ عِبادة سنة»[5] ؛ « لحظاتی اندیشیدن بهتر از عبادت یک سال است»
2.علی (علیه السلام): «مَنْ تفکر اَبْصَر»[6] «هرشخصی تفکرکند، بصیرت پیدا میکند»
3.امام علی(علیه السلام):«التفکر یدعوا الی البرِّ و العملِ بهِ»[7] «تفکر انسان را به سوی نیکی و عمل کردن به آن سوق میدهد»
4.علی(علیه السلام)«لاعِلمَ کالتفکر»[8]؛«هیچ دانشی مانند تفکر نیست»
5.علی(علیه السلام)،«الفکر مِراةٌ صافیة»[9]«تفکر آینه شفافی است»
علی(علیه السلام):«الفکر یفید الحکمه»[10] ؛ «الفکر جلاء العقول»[11]؛«ما ذّلّ من اَحسنَ الفکرَ»[12]« تفکر حکمت تولید میکند»؛« تفکر جلابخش عقلهاست»؛ «کسی که نیکواندیشید،گمراه نشد»
6.علی(علیهالسلام:«اوصیکم بتقوی الله و ادامة التفکر فانّ التفکر ابوُ کلّ خَیرِ و اُمّه»[13]«شما را سفارش میکنم به تقوای الهی و استمرار تفکر که تفکر پدر و مادر هر خیری است»
7.امام صادق(علیهالسلام):«الفکرة مراة الحسنات و کفارة السّیئات»[14]«تفکرآینه نیکیهاست واز بین برنده گناهان و بدیهاست»
8.امام صادق(علیه السلام):«لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم،انّما العبادة التفکر فی امرِ الله»[15] «عبادت به زیادی نماز و روزه نیست بلکه عبادت عبارتست از تفکر درباره امر پروردگار»
ارزشمندی مطلق تفکر
تفکر در همه امور مفید و راه گشاست. برای مثال اگر مطالعه توأم با تفکر باشد، مطالعهٔ پویا و فعّال خواهد بود و باعث خلاقیت و تولید علم خواهد شد. در نتیجه مطالعه کننده به لذت مطالعه نائل خواهد شد که مافوق لذتهای حسی است. اساساً در تعریف مطالعه پویا و فعّال در مقابل مطالعه غیرفعّال گفته میشود:[16]در مطالعه پویا مطلب خوانده شده از طرف خود فرد پرسش باران میشود و سپس تلاش میشود برای پرسشها جواب پیدا شود. بویژه پرسشهای بنیادین. اینگونه مطالعه است که عشق به علم و معرفت را در ضمیر فرد زنده میکند. به همینسان تفکر در همه قلمروها و ساحتها مفید است. در متون دینی فقط از تفکر در ذات حقتعالی و چیستی و کیستی خدا نهی شده است که البته فلاسفه این نهی را متوجه مردم عادی و غیرعمیق میدانند نه دانشمندان و فرهیختگان.
تعریف تفکر
در کتب منطقی برای تفکر تعاریف گوناگونی ارائه شده است.از قبیل اینکه:«تفکر یعنی چیدن امور معلوم برای حلّ یک موضوع و مسئله مجهول» اما این تعاریف، تعاریف نظری و تئوریک هستند نه کاربردی. در تعریف کاربردی تفکر میتوان گفت: تفکر یعنی طرح پرسشهایی پیرامون یک موضوع یا مسأله و جواب یافتن به آن پرسشها توسّط خود شخص.
در فرق تفکر و تحقیق میتوان گفت در فرایند تفکر فرد از خودش سؤال میکند و خودش با ذهن و فکر خودش پاسخ مییابد. امّا در فرایند تحقیق و پژوهش از فرد دیگری اعّم از استاد یا کتاب مرجع و منبع، جواب پرسش رامیجوید. تفکر و تحقیق هر دو ارزشمند هستند اما تفکر در متون دینی اسلام جایگاه ممتاز و بی بدیلی دارد.
مرحله اساسیدر تفکر پرسش است. در واقع میتوان گفت:طرح پرسشهای خوب و دقیق، اساس و پایه تفکر است هنر تفکر در حد وسیعی وابسته به هنر پرسشگری است. امّا آیا همه پرسشها در تفکر به یک اندازه اهمیت دارند؟
پرسشهای بنیادین
معمولاً در زبان فارسی با این کلمات سؤال میپرسیم: چیست،آیا،چرا،چگونه،برای چه، کجا، چه، چه زمانی و… از میان این پرسشها، چند پرسش اساسی است؛ 1)چه و چیست؟ 2)آیا هست؟ آیا چنین است؟ 3)چرا و برای چه؟ مرحوم ملاهادی سبزواری در کتاب منظومه، پرسشهای بنیادین را به نظم کشیدهاست:
«اُسّ المطالبِ ثَلاثةٌ عُلِمْ مَطلب ما،مطلب هَلْ،مطلب لِمْ»[17]
پرسشهای بنیادین سه تاست. پرسیدن بوسیله(ماهو؟) یا چیست؟(چیستی شناسی،ماهیت شناسی؛ شناختن کُنه و ذات امور و پدیدها)؟ پرسیدن به وسیله “آیا”(هَلْ هو؟) مانند آیا هست؟آیا جوهر است یا عَرَض؟اصیل است یا اعتباری؟وجودش فراگیر است یا محدود؟(هستی شناسی)[18] و پرسش بوسیله “چرا”(لِمْ؟) یعنی چرا؟ که به منشاء و آثار یا همان علت فاعلی و علت غایی میپردازد. با اندکی توجّه به تاریخ علم در مییابیم که همه علوم یا اکثر علوم در پاسخ به این پرسشها پیرامون موضوعات متنّوع شکل گرفتهاند.
در چه بیندیشیم؟(موضوعات تفکر)
چنانچه ذکر شد تفکر همواره مفید و راهگشاست. اما تفکر در برخی موضوعات، فوق العاده ارزشمند و تکامل بخش است.در اینجا این پرسش را مطرح میکنیم که قرآن کریم و احادیث، ما را دعوت میکنند در چه اموری بیندیشیم؟
1. تفکر درآیات و نشانههای طبیعی
«سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ» [19] «به زودی نشانههای خود را در طبیعت و در جانهایشان نشان میدهیم تا آشکار شود که او حق است»
2.تفکر در صفات و اسماء الهی
در برخی احادیث از تفکر در ذات حق تعالی نهی شده است که توضیح داده شد این منع بیشتر متوجه توده مردم است که با مباحث منطقی و فلسفی آشنا نیستند.اما در احادیث متعددی دعوت به تفکر در صفات و اسماءالهی شده است.این نوع تفکر یکی از راههای ارتقاء معنویت در زندگی است. مانند اندیشیدن در صفت مدبّر، مصوّر، قدیر، و…
کسی که توفیق دارد به طور مُستمر و نه اتفاقی، در اسماء و صفات حق تعالی تفکر بکند، در واقع به مرحلهای از حیات طیبه راه یافته است.
امام صادق(علیه السلام):«افضل العبادة اِدمان التفکر فی الله و قدرته»[20]«برترین عبادت، تفکر مستمر در قدرت حق تعالی است»
3. تفکر در آیات قرآنکریم
«أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»[21] «آیا در قرآن تفکر و تدبّر نمیکنند یا خردهایشان قفل شده است؟»
4. تفکر در تاریخ
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کانَ أَکثَرُهُم مُّشْرِکینَ»[22]«بگو در زمین بگردید و اندیشه کنید در سرنوشت کسانی که قبل از شما بودندبیشتر آنها از مشرکان بودند»
شبیه این آیه 14 آیه دیگر در قرآن کریم هست که طبق اتّفاق نظر مفسرین مضمون همه آنها تشویق به مطالعه تاریخ و تفکر در تاریخ است. به اضافه اینکه قرآن کریم عملاً هم با نقل حکایتهای تاریخی به این مسئله دعوت میکند.
5.تفکر در امور باقی و فانی
علی(علیه السلام):«تَمییزُ الباقی مِنْ الفانی مِنْ اَشرفِ النظَّر»[23] «تشخیص دادن بین آنچه باقی میماند و آنچه از بین میرود از والاترین تفکرهاست»
مطمئناً همهٔ ما صد وپنجاه سال دیگر زیر خاکیم.آن روز چه اموری و کدام دسته از داراییهای ما با ما خواهند بود؟ و کدام دسته از بین خواهند رفت؟
برخی به ظاهر زیبای خود مینازند. برخی به ثروت هنگفت و عدهای به پُست ومقام و مدرک و موقعیت خود؛ ولی همهٔ اینها فانیاند.
«کلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ، وَیبْقَی وَجْهُ رَبِّک ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکرَامِ»[24]
6.تفکر در نعمتهای الهی
امام علی(علیه السلام):«التفکر فی آلاءِ الله نِعم العبادة»[25]؛«اندیشیدن در نعمتهای الهی،بهترین عبادت است«
طبق چند حدیث قُدسی تفکر در نعمتهای الهی باعث پیدایش محبت الهی در دل میشود و چه چیزی ارزشمندتر از دوستی خداست؟
پیامبر اکرم(ع): قال الله عزّوجلّ لداوود(ع): أحبّنی و حبِّبنی الی خلقی. قال: یا ربّ نعم انا اُحبّک، فکیف اُحبِّبک الی خلقکَ؟ قال: اذکر أیادی عندهم، فانّک اذا ذکرتَ ذلک لهم اَحبّونی»[26]«حق تعالی به داوود نبی(ع) فرمودند: مرا دوست بدار و مردم را به دوستی من سوق بده. حضرت داوود(ع) : پروردگارا! من دوستدار تو هستم، ولی چگونه مردم را دوستدار تو کنم؟ حق تعالی فرمودند: با یادآوری نعمتهایم.اگر نعمتهای مرا یادآوری بکنی؛ آنها دوستدار من خواهند شد»
7.تفکر در سرانجام اعمال و رفتارها
علی(علیه السلام):«الفکر فی العواقب، ینْجی مِنْ المعاطب[27]«اندیشیدن در پیآمدهای رفتارها، انسان را از مهلکهها نجات میدهد»
8.تفکر در کارهای خیر و نیک
علی(علیه السلام):«الفِکرُ فِی الخَیر یدْعُوا الی العَمَلِ به»[28]«اندیشیدن در کارهای نیک، منجّر به انجام دادن آنها میشود»
لوازم و پیشنیازهای تفکر
برای یک تفکر منطقی و نظاممند چه اموری لازم است؟ در پاسخ به این پرسش مهم، بایستی گفت ابتدا فرد بایستی به روند و فرایند منطقی تفکر آشنا باشد. اولین گام آن طرح پرسشهای بنیادین است. در واقع طرح سؤالهای مهم و اساسی، پایه واساس تفکر است.از طرف دیگر با ذهن خالی نمیتوان به تفکر پرداخت. هر چقدر اطلاعات و معلومات فرد بیشتر باشد، همانقدر میتواند عمیقتر و گستردهتر به تفکر بپردازد. از این رو آشنایی نسبی با علوم و معارف مربوطه هم جزء لوازم تفکر است.
لازم به ذکر است که علاوه بر یک رشتهای که فرد بایستی در آن تخصّص داشته باشد. آشنایی با کلّیات علوم دیگر، به ویژه علوم مربوطه و همجوار، برای تفکر مفید است. علی (علیه السلام)میفرمایند:
«العلمُ اکثرُ منان یحاط به، فَخُذوا من کلِّ علمٍ اَحْسَنَهُ»[29] «علم بیشتر از آن است که بشود به آن احاطه پیدا کرد. پس از هر علمی مطالب نیکو و زیبای آنرا اخذ کنید»
نکته دیگر اینکه اگر تفکر همراه با تحقیق شود، از پیوند این دو امر متعالی، معرفتهای اصیل بوجود خواهد آمد. تفکر منهای تحقیق ناقص است. تحقیق منهای تفکر، صرفاً مصرف کننده و منفعل شدن است بجای فعّال بودن. از ترکیب تحقیق و تفکر معرفتهای عمیق و دقیق حاصل میشود. برای مثال کسی که در قلمرو روانشناسی به تفکر میپردازد، اگر کلیاتی از جامعهشناسی، فلسفه، انسانشناسی فلسفی و… را هم بداند بهتر از کسی که با این علوم ناآشناست، میتواند به تفکر بپردازد.
معنای خاصّ فیلسوف بودن
در طول تاریخ فلسفه، برای فیلسوف، حداقل دو معنا میتوان یافت. یک معنا همین معنای رایج است که معادل عالم و صاحب نظر در متافیزیک(مابعد الطبیعه) است که طبق آن اَمثالِ ارسطو،فارابی،ابنسینا،خواجه نصیرالدین طوسیها فیلسوف نامیده میشوند.
اما در معنای سقراطی فیلسوف، کسی است که اندیشیدن در امور متعالی و ارزشمند، برای او مَلَکه و عادت شده است. یعنی پیوسته یا حداقل ساعاتی از شبانه روز را به تفکر پیرامون موضوعات والا، متعالی و ارزشمند میپردازد. امّا موضوعات متعالی چه موضوعاتی هستند؟
مراد از موضوعات متعالی اموری هستند که در نیل به کمال و سعادت حقیقی، نقش مهم و ارزشمندی ایفا میکنند. از قبیل حق تعالی، اسماء و صفات حق تعالی، آیات آفاقی و انفسی حق تعالی، انسان، روح، فلسفه خلقت انسان، سرگذشت انسان ، سرنوشت انسان، سعادت، کمال، محبت، ایمان، تقوا، دین،جهان شناسی ، اخلاقیات، تاریخ و…
کارنامه تفکر
برای یک شیفته معرفت (فیلسوف به معنای سقراطی) شایسته است که کارنامه موفّق و قابل توجّهی در تفکر داشته باشد. مثلاً اگر پرسیده شد: چند ساعت تا به حال پیرامون سعادت و خوشبختی، فلسفه آفرینش خودت اندیشیدهای؟ جواب خرسندکنندهای داشته باشد، یا چند ساعت پیرامون دین، ایمان، آخرت؛ امور باقی و امور فانی اندیشیدهای؟ بتواند پاسخ قابل قبولی داشته باشد.
از این رو جا دارد از خودمان بپرسیم، چقدر پیرامون موضوعات متعالی اندیشیدهایم و میاندیشیم؟
تمرین تفکر
برای اینکه مطالب از حالت نظریصرف بیرون بیایند و جنبه عملی پیدا کنند. نمونهای از یک تفکر کوتاه پیرامون یک امر متعالی به عنوان الگو ارائه میشود.
موضوع تفکر: محبّت
پیش از ورود به این تمرین توجه به این نکته ضروریست که محبت و عشق دو امر جدا و غیر هم نیستند. بلکه محبت یک امر شدّت و ضعف پذیری است. حالت شدید و قوی محبت، عشق نامیده میشود.
گام اول: طرح پرسشهای بنیادین:
- محبّت چیست؟ (مطلب ماهو یا چیستی شناسی = ماهیت شناسی) شامل:
1-1)معنای لغوی( که در مورد واژهها و مفاهیم دشوار، بایستی آن را از لغتنامههای معتبر جستجو کرد)
1-2)معنای اصطلاحی(یعنی معنای واژه در دانشهای مربوطه. برخی از مفاهیم میان رشتهای هستند. یعنی در چند رشته از علوم، مورد بحث واقع میشوند. برای مثال موضوع “فقر” هم به علم اقتصاد مربوط است، هم جامعه شناسی، هم اخلاق، هم مدیریت کلان و…)
1-3)تعریف منطقی[30]
1-4) ذکر اقسام(عشق و محبت چند قسماند؟ یا چه تقسیم بندیهایی برای عشق و محبت وجود دارد؟)
- عشق و محبت به چه نحو وجود دارند؟(هستی شناسی؛ وجود شناسی= انتولوژی)
2-1.آیا عشق و محبت وجود مستقل دارند یا قائم به غیرند؟( عَرَضاند یا جوهر؟)
2-2.عشق و محبت از چه گستردگی وجودی برخوردارند؟ آیا در همه موجودات عالم هستی، سریان و جریان دارند؟ یا فقط در انسان و موجودات متعالی یافت میشوند؟
3.علت فاعلی و علت غایی عشق و محبت چیست؟
3-1. منشاء عشق و محبت چیست؟
3-2. آثار و ثمرات عشق و محبت چیست؟
گام دوم: یافتن پاسخ به پرسشها
پرداختن به همه پرسشهای فوق، خود نوشتار مبسوطی میطلبد. از این رو در اینجا به برخی ازاین پرسشها میپردازیم.
1.محبّت چیست؟
محبت یک حالت روحی است که مربوط به دل است اما نه قلب مادّی و جسمانی، بلکه روح غیرمادّی، محبت امری مادّی نیست، محبت از جنس کشش و جاذبه است، نه دافعه و رانش. محبت کشش و گرایش روح است به سوی امری.[31] محبت بهترین دلیل و نشانه بر غیر مادّی بودن روح آدمی است. چون با هیچ ابزار ریزبین حسّی نمیتوان محبت و عشق را دید. ممکن است روزی بشر بتواند با چشم مسلّح ذرات بنیادین مثل الکترونها را ببیند، ولی مشاهده حسی عشق و محبت امکان پذیر نیست. ما ضمن اینکه به محبت موجود در قلبمان درک حضوری و شهود باطنی داریم، از طریق آثار و انعکاسهای بیرونی، پی به وجود آن در دیگران میبریم.
2. عشق و محبت به چه کیفیت وجود دارند؟
به تعبیر رایج در علم منطق، عشق و محبت عَرَض هستند. یعنی وجودشان قائم به غیر است. بدون یک موضوع و جوهر که متکی به آن باشند، نمیتوانند وجود داشته باشند. پس در انسان حقیقتی به نام روح یا روان هست که جوهر و محل اتکای عشق و محبت است و اگر در عالم هستی جریان محبت،رحمانیّت و رحیمیّت رامشاهده میکنیم[32].پس یک وجود قیّوم و قائم به ذاتی هست که این محبتها و مهرها همگی به او متکی هستند و قائم به او هستند.
طبق بینش حکمت متعالیه و عرفان، عشق و محبت در سرتاسر هستی جریان و سیلان دارند. از یک طرف خالق کل هستی به همه مخلوقات خود مهر و محبت دارد و از طرف دیگر همه موجودات عالم در نهان خود عاشق خدا هستند[33]. اما این عشق در برخی بالفعل است و در بسیاری نهان و بالقوّه.
3) منشاء محبّت چیست؟
3-1) جدا شدن از اصل[34]
دو موجودی که دارای درک و شعور هستند، اگر یکی از دیگری نشئت بگیرد یا یکی تجلّی دیگری باشد، بین آنها محبت جریان خواهند داشت یا بالفعل یا بالقوّه.
ما والدین خود را دوست داریم، امّا والدین غریبه را به آن اندازه نه (چرا؟)بدلیل اینکه جسم ما از آنهاست. ما از آنها شکل گرفتهایم. همچنین پدر و مادر، ما را دوست دارند(چرا؟) چون ما جزئی از آنها هستیم. اما فقط جسم ما از آنهاست،روح ما از کیست؟ و جلوه و تجلّی کیست؟«إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ»[35] « ما از خدائیم و به سوی او بر میگردیم»، «نَفَختُ فیه مِنْ رُوحی»[36]، «از روح خود به انسان دمیدم»
بنابراین در دل هر انسانی مِهر خدا نهفته است، هرچند کافر و بیدین باشد. این مِهر و محبت در انسانهای مؤمن و موحّد بالفعل است. ولی در انسانهای غیرمؤمن در زیر غبارها، چرکها و حجابهای گناه و غفلت پوشیده شده است.
به قول حافظ شیرازی:
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منّت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحبنظرا نند ولی سرّ گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
3-2)زیبایی
خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد: حضرت محمد(صل الله علیه و آله): «انّ الله جَمیلٌ و یُحبّ الجَمالَ»[37] انسان هم که روح خدایی دارد، زیبایی را دوست دارد. بنابراین زیبادوستی یک امر فطری است. اما زیبایی اقسامی دارد. زیبای محسوس، زیبای معقول، زیبایی اخلاقی.
زیبایی محسوس همانند زیبایی یک جنگل یا زیبایی غروب و زیبایی یک شاخه گل. زیبایی معقول؛ مثل اندیشههای زیبا و اشعار حِکمی زیبا. بسیاری از اشعار مولوی، سعدی، دیگر شاعران بزرگ مثال این نوع زیبایی هستند. زیبایی اخلاقی مانند زیبایی ایثار در مقابل زشتی خودخواهی.زیبایی عفّت در مقابل زشتی بیعفّتی.
زیبایی حسی گذراست از این رو محبت گذرا ایجاد میکند. زیبایی اخلاقی ماندگار است، از این رو محبت ماندگار ایجاد میکند.
3-3) احسان
انسان به طور فطری احسان کننده را دوست دارد. چون به طور فطری سپاسگزار آفریده شده است. اگر از شکرگزاری خدای خود کوتاهی میکند،« وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِی الشَّکورُ»[38] چون غافل است و گرنه سپاسگزاری در ذات انسان نهفته است.
نکته پایانی
آنچه گذشت فقط شمّهای از یک تفکر کوتاه بود. اگر همه پرسشها در باره عشق و محبت مطرح شود و پاسخ داده شود، به تعبیر رایج مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
[1].رعد/آیه 3
[2].نور/آیه 61
[3].ص/ آیه 29
[4].توبه/آیه 122
[5].بحارالانوار:ج71،ص326
[6] نهج البلاغة: کتاب 31
[7] .بحارالانوار:ج71،ص322(بنقل از میزان الحکمة)
[8] .نهج البلاغة، حکمت113
[9] .نهج البلاغة:حکمت5
[10].غررالحکم و دررالکلم
[11].همان
[12]. همان
[13] .تنبیه الخواطر:ص43،(بنقل از میزان الحکمة)
[14] .بحارالانوار، ج71ص326
[15].کافی: ج 2،ص55
[16] .رجوع کنید به : چگونه کتاب بخوانیم؟، نوشته مارتیمر جی آدلر،چارلز ون دورن، ترجمه صراف زاده تهرانی، انتشارات آستان قدس رضوی.
[17] . سبزواری، ملاهادی، 1412،غررالفرائد(شرح منظومه)، ج1، ص183
[18] .انتولوژی
[19] فصلت:/ آیه 53
[20].اصول کافی ، ج2، ص55
[21].محمد(ص)، آیه 24
[22].روم: /آیه42
[23].غرر الحکم و درر الکلم ( بنقل از میزان الحکمة)
[24] الرحمن/آیات 26و27
[25].غرر الحکم و درر الکلم (بنقل از میزان الحکمة)
[26] .بحارالانوار، ج 14، ص 38/ ج 70ص22، مشابه این روایت در باره حضرت موسی (ع) هم نقل شده است.در روایت حضرت موسی (ع) تعبیر« فذکرهم نعمتی و آلائی » بکار رفته است. ر. ک : بحارلانوار؛ ج 70، ص 18
[27].غرر الحکم و درر الکلم ، (بنقل از میزان الحکمة)
[28] .همان
[29].میزان الحکمة ، ذیل واژه علم
[30]. در دانش منطق از چهار قسم تعریف یاد شده است: حدتام، حد ناقص، رسم تام، رسم ناقص. بهترین تعریف حدتام است که دران به ذاتیات مفهوم پرداخته میشود. ولی این قسم تعریف بسیار نایاب است.
[31].امری شبیه متغیرهای در علوم ریاضی و تجربی است. مانند M و X
[32].بیشمار جلوههای محبت جاری در جهان هستی وجود دارد. هر نعمتی که از آن بهرهمندیم، هدیهای است از جانب حضرت دوست و آشکارا پیام لطیف یک مهر است.
[33] .ضمن این که این حقیقت با برهان و شهود در فلسفه و عرفان تبیین شده است در متون دینی هم به آن تصریح شده است.
از امام سجاد(علیه السلام) در اولین نیایش صحیفه سجادیه آمده است:« ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا…، ثم بعثهم فی سبیل محبته»( همه آفریدهها را با قدرت خود بدون سابقه قبلی وجود آنها آفرید… آنگاه همه آنها را در راه محبت خویش برانگیخت)
[34] .اشعار ابتدای مثنوی معنوی به این حقیقت اشاره دارند: بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند.
یا داستان فیلی که از سرزمین اصلیاش یعنی هندوستان جدا شده بود و مدام ناله و فغان میکرد. حکیمی این صحنه را دید و علت آن را جدا شدن از اصل دانست.
[35].بقره/156
[36] .حجر/29
[37].کنزالعمال، حدیث 17166
[38].سباء/آیه 13.