آخرین خبرها

رابطه علم و دین

مراد از مفهوم “ علم ” و” دين ” در بحث «رابطه علم و دين» چيست؟

مراد از “ رابطه ” در بحث «رابطه علم و دين» چيست؟

چه روابطي بين علم و دين هست؟

 مقدّمه‌

در اين‌ بحث‌ طبق‌ معمول‌ ابتدا بايستي‌ به‌ تحليل‌ و توضيح‌ واژه‌ها و مفاهيم‌ بحث‌ پرداخته شود‌. چنانکه مشاهده‌ مي‌شود موضوع‌ اين‌ بحث‌ از سه‌ واژه‌ كليدي‌ «رابطه‌»، «علم‌» و «دين‌» تشكيل‌ شده است‌. بنابراين منظور و مراد از اين‌ سه‌ مفهوم‌ در اين‌ بحث‌ چيست‌؟

معاني‌ گوناگون‌ علم‌

 علم‌ معاني‌ و كاربردهاي‌ وسيعي‌ دارد‌كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

  1. گاهي مراد از علم مطلق آگاهي است كه در اين صورت خود دين هم آگاهي در باره خداوند و انسان و جهان است به اضافه دستورالعمل هایی مبتنی بر آن آگاهيها.
  2. گاهي مراد از علم مطلق دانش های بشری است كه در اين استعمال فلسفه، منطق و رياضيات و ادبيات و… هم علم تلقّي مي شوند.
  3. گاهي مراد از علم صرفاً علوم تجربي است. يعني دانش هايي كه به روش تجربه و آزمايش حسي بدست مي آيند. اعم از علوم تجربي طبيعي مثل شيمي، زيست شناسي، زمين شناسي يا علوم تجربي انساني همانند روانشناسي تجربي در مقابل روان شناسی عقلی يا فلسفی(علم النفس) طبق اين كاربرد رياضيات و ادبيات و فلسفه و منطق و… علم تلقّی نمی‌شوند.

 در متون‌ ديني‌ هم‌ علم‌ به‌ معاني‌ گوناگون‌ به كار رفته‌ است‌، همانند علوم بشری (مانند پزشكی) يا علم افاضه شده غير اكتسابی (علم لدنّی) و علم حضوری و شهودی و… .

اما در يك تقسم بندی كلی علم در متون دينی به دو قسم  تقسیم شده است:

  1. علوم و دانش های مربوط به ساحت مادّی، دنيوی (فيزيكال) انسان.
  2. دانش‌های مربوط به ساحت غير مادّی، روحاني و معنوی (متافيزيكال) انسان

رسول الله (صلي الله عليه و اله): «العلم علمان ؛ علمُ الاديان و علمُ الابدان»[1] «دانش دو قسم است؛ دانش اديان (ساحت روحی) و دانش ساحت بدنی و جسمانی»

در حديث فوق مراد از”علم الاديان” شناخت دين ها نيست[2] و مراد از “علم الابدان” هم فقط پزشكي نيست. بلکه مراد دو ساحت جسمانی و روحانی انسان است كه دانش ها در اين دو قسم قابل تقسيم بندی هستند. بنابراين همه رشته های علوم تجربي طبيعي، پزشكي و پيراپزشكی، فنی، مهندسی، اقتصاد و … از جمله علم الابدان خواهند بود و همه رشته های روان شناسی ، فلسفه، الهيات و … علم الاديان خواهند بود.

نكته مهمّ

همانگونه که به آينه دو گونه می‌توان نگريست يكي هنگام خريد كه به كيفيّت، جنس، شكل، اندازه، طراحی آن  نگريسته مي شود(ما يُنظر فيه) و ديگری بعد از خريد و نصب در منزل. در نگاه دوّمی در واقع آينه واسطه هست برای ديدن خودمان (ما يُنظر به).  به علوم مادّی هم دو نوع نگاه می‌توان داشت یکی نگاه بريده و منفصل از عالم معنا و متافيزيك (ما يُنظر فيه) كه متأسفانه در غرب معاصر اكثراً به علوم مادّي چنين نگريسته مي شود و ديگري نگاه پيوسته به عالم معنا و متافيزيك(ما يُنظر به) كه در دوره شكوفايي تمدن اسلامي با اين منظر به دانش هاي مادّي نگريسته مي‌شد. و به نُدرت در دوره معاصر در دنياي غرب برخي از دانشمندان چنين نگاهي به دانش هاي مادّي داشته اند.

اگر به دانش هاي مادّي از نوع دوّم نگاه بشود در واقع همه دانش ها، علم الاديان خواهند شد. و پژوهشگر و دانشمندي كه طبيعت را آينه قرار مي دهد و با آن ماوراء طبيعت را مي‌بيند و مي‌نگرد ، متاْله و خدا گرا خواهد شد و به مقام خشيّت الهي كه ويژگي خاصّ عالمان است راه خواهند يافت.

« اِنَّما يَخْشَي‌ الله مِنْ عِبادهِ العُلما»[3] ؛ «همانا از ميان‌ بندگان‌ فقط‌ دانايان‌ از خداوند مي‌ترسند»

نسبت بين علم و دين

در علم منطق از چهار نوع نسبت سخن به ميان آمده است:

 1)  نسبت‌ تساوي‌ مثل‌ رابطه‌ بين‌ دو مفهوم‌ انسان‌ و حيوان‌ ناطق‌ «هر انساني‌ حيوان‌ ناطق‌ است‌» و هر حيوان ناطقي (متفكري) انسان است.

2) نسبت‌ تباين‌، مثل‌ انسان‌ و سنگ‌. «هيچ‌ انساني‌ سنگ‌ نيست‌» و «هيچ‌ سنگي‌ انسان‌ نيست‌.»

3) نسبت عام‌ و خاص‌ من‌ْ وجه‌؛ مثل‌ رابطه‌ بين‌ دو مفهوم‌ سفيد و كاغذ.

«برخي‌ سفيدها كاغذ هستند»، «برخي‌ كاغذها سفيد هستند»    

«برخي‌ سفيدها كاغذ نيستند»، «برخي‌ كاغذها سفيد نيستند»

4) نسبت عامّ و خاص‌ مطلق‌ مثل‌ انسان‌ و نويسنده‌.

 هر نويسنده‌اي‌ انسان‌ است‌ اما بعضي‌ از انسان‌ها نويسنده‌ هستند.(نه‌ همگي‌)

بعد از تشريح‌ چهار قسم نسبت‌ منطقي مي‌پرسيم‌ بين‌ دين‌ و علم چه نسبتي برقرار است؟

اگر مراد از علم مطلق آگاهي باشد، در اين صورت دين به معناي خاص(اديان آسماني تحريف نشده) و دين به معناي اخص (قران و سنت) خود بخشي  و قسمي متعالي از علم خواهد بود. چنانچه در قرآن كريم هدف بعثت پيامبران تعليم امور متعالي معرفي شده است.

« و يعلّمه الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجيل»[4] «و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل ياد داد»

« هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل في ضلال مبين» [5]« او كسي است كه در ميان درس نخوانده ها فرستاده اي از خودشان برانگيخت  كه آياتش را بر آنها مي خواند و آنها را تزكيه مي كند و به آنها كتاب و حكمت تعليم مي دهدو مسلّماً پيش از آن در گمراهي آشكار بودند»

بنابراين رابطه بين علم و دين به معاني فوق رابطه عموم و خصوص مطلق خواهد بود يعني هر گزاره ديني (تحريف نشده ) علم است  امّا  هر گزاره علمي ، دين (به معناي خاص يعني كتاب و سنت ) نيست.

امّا اگر مراد از علم فقط دانش هاي تجربي باشد و مراد از دين  معناي اخص آن(قران و سنّت ) باشد. با اندكي‌ تأمل‌ در مي‌يابيم‌ برخي‌ از آموزه‌هاي‌ دين‌ در علم‌ حضور دارند‌ و برخي‌ آموزه‌هاي‌ علم‌ هم در دين‌. يافت مي شوند. براي‌ مثال‌ آيات‌ زير را در نظر بگيريد:

1) «وتَري‌ الِجبالَ تَحسُبها جامِدَه‌ فَهي‌ تَمُرّ مَرّ السَّحابِ»[6]؛ يعني‌ «اي‌ پيامبر كوه‌ را مي‌بيني‌ مي‌پنداري‌ كه‌ ساكن‌ و ثابت‌ است‌ در حاليكه‌ همانند ابرها حركت‌ ميكند»

 در اين‌ آيه‌ به‌ يك‌ آموزه‌ علمي‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ همان‌ حركت‌ وضعي‌ كره‌ زمين‌ مي‌باشد. كه‌ به‌ تبع‌ آن‌ كوه‌ها هم‌ حركت‌ مي‌كنند. در حالي‌ كه‌ حدود 1400 سال‌ پيش‌ هنگامي‌ كه‌ ايده‌ بطلميوسي‌ زمين‌ محوري‌ حاكم‌ بود، اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ است‌.

2) «اَوَلَمْ يَرَوْا اِلي‌ الارض‌ كَمْ اَنبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَِوْجٍ كَريمٍ »[7] ؛ «آيا به‌ زمين‌ ننگريستند كه‌ چقدر در آن‌ از گياهان‌ ارزشمند و بصورت‌ زوج‌ زوج‌ رويانديم‌».

3) «واَلْقَيْنا فيها رَواسِيَ وَ اَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ»[8]؛ «و زمين‌ را گسترش‌ داديم‌ و در آن‌ كوه‌هاي‌ عظيم‌ و استوار افكنديم‌ و از هر زوج‌ گياه‌ بهجت‌انگيز در آن‌ رويانديم‌».

در آيات‌ شريفه‌ فوق به‌ پديده‌ زوج‌ بودن‌ گياهان‌ تصريح‌ شده‌ است‌ كه‌ در علم‌ زيست‌شناسي‌ و گياه‌ شناسي‌ پديده‌ تازه‌ شناخته ‌شده‌اي‌ است‌.

 4) «و اَرْسَلْنا الرِّياحَ لَواقحْ »[9]؛ «و ما بادها را تلقيح‌ كننده‌ فرستاديم‌».

از نقطه‌ نظر علمي‌ ابرها به‌ لحاظ‌ داشتن‌ بار منفي‌ و مثبت‌ مختلف‌ و متنوّع‌ اند، بادها ابرها را به‌ هم‌ مي‌كوبند در نتيجه‌ تلقيح‌ ابرها رخ‌ مي‌دهد كه‌ در اثر آن‌ ابرها، باران‌زا مي‌شوند. چنانچه‌ اين‌ بادها نباشند ابرها عقيم‌ و غيرباران‌زا خواهند بود. همچنين‌ آيه‌ مي‌تواند اشاره‌اي‌ باشد به‌ تلقيح‌ گياهان‌ و گلها از طريق‌ بادها. كه‌ باد سبب‌ عمل‌ گرده‌افشاني‌ و تلقيح‌ مي‌شود.

از اين‌ نمونه‌ها در آيات‌ و احاديث‌ به‌ وفور يافت‌ مي‌شود. به ويژه‌ در قلمرو علوم‌ انساني‌ مانند روانشناسي‌، جامعه‌شناسي‌ و مديريت‌ و غيره‌.

 نتيجه‌:

 اگر قائل‌ شويم‌ همه‌ علوم‌ تجربي‌ و فنّي‌ در دين‌ يعني‌ قران‌ و احاديث نهفته‌ هستند‌، چنين‌ ادعايي‌ قابل‌ اثبات‌ نيست‌. (حداقل‌ از ظواهر ايات و احاديث نمي‌توان‌ فهميد) و اگر قائل‌ شويم‌ هيچ‌ آموزه‌اي‌ از علوم  در دين‌ نيست‌ و بالعكس‌، چنين‌ ادّعايي‌ هم‌ درست‌ نيست‌. بخاطر وجود صدها نمونه‌، نتيجه‌ اينكه‌ اگر قائل‌ شويم‌ رابطه‌ بين‌ علم‌ و دين‌ عامّ و خاص‌ مِنْ وَجه‌ است‌ يعني‌ برخي‌ از گزاره‌هاي‌ علمي‌ در متون  ديني‌ يافت مي شوند‌ و بالعكس‌ منطقي‌ و مستدل‌ خواهد بود.

معناي برگزيده علم

با توجه به اهميّت تعيين معناي  مورد نظر از علم در بحث رابطه علم و دين، و خلط مباحث در صورت عدم مشخص شدن معناي قصد شده ، در اين بحث  از ميان معاني و كاربردهاي گوناگون علم ، مراد از علم ، علوم تجربي اعمّ از علوم تجربي طبيعي و انساني است. بنابراين دانش هايي همانند فلسفه و علوم اعتباري مثل حقوق و غيره خارج از موضوع اين بحث هستند.

معناي برگزيده دين

 براي‌ دين‌ هم‌ تعاريف‌ گوناگوني‌ ارائه‌ شده‌ است‌. امّا در اين بحث‌ مراد از دين‌ «ما انزل‌ الله تشريعي» يعني آنچه‌ خداوند به عنوان شريعت  فرستاده‌ است، مي باشد.  يا اسلام به معناي عام و اسلام به معناي خاص مراد است چون طبق آيات قرآني فقط اين دين در نزد خداوند دين مقبول تلقّي مي شود

روابط بين علم و دين

  1. رابطه‌ تفسيري بين علم و دين‌:  گاهي‌ آموخته‌هاي‌ جديد علمي‌ باعث‌ مي‌شود معاني‌ آيات‌ و روايات‌ را بدرستي‌ بفهميم‌ كه‌ اگر اين‌ يافته‌ علمي‌ نبود فهم‌ درست‌ آيات‌ ميسّر نبود. براي‌ مثال‌ طبق‌ هيئت‌ بطلميوس‌ آيه‌ شريفه‌ «وَ تَرَي‌ الْجِبالَ تَحْسَبها جامِدَه‌ وَ هِيَ تَمُرُّ مَرّ السَّحابِ»  قابل‌ فهم‌ عميق‌ و درست‌ نبود اما طبق‌ نظام‌ كپرنيكي‌ به‌ سادگي‌ قابل‌ تفسير و فهم‌ است‌. همين‌ رابطه‌ بين‌ علم‌ روانشناسي‌ و آيات‌ و رواياتي‌ كه‌ جنبه‌ روانشناسي‌ دارند،حاكم‌ است‌ و همينطور جامعه‌شناسي‌ و غيره‌.
  2. رابطه‌ تبيين‌ (تعليل‌):  گاهي‌ نكته‌ و مطلبي‌ در دين‌ آمده‌ است‌ امّا علت‌ آن‌ بيان‌ نشده‌ است‌. پيشرفت‌هاي‌ علمي‌، حكمت‌ و فلسفه‌ اين‌ احكام‌ را بيان‌ مي‌كند. براي‌ مثال‌ امروزه‌ روزه‌ درماني‌ در كشورهاي‌ غربي‌ يك‌ امر شايعي‌ شده‌ است‌. يا فلسفه‌ بسياري‌ از مكروهات‌ و مستحبات‌ علمي‌ است‌.
  3. رابطه‌ تعارض‌: ادّعا شده‌ است‌ بين‌ آموزه‌هاي‌ دين‌ و علم‌ گاهي‌ رابطه‌ تعارض‌ و ناسازگاري‌ حاكم‌ است‌. يعني‌ همديگر را نفي‌ مي‌كنند. در توضيح‌ اين‌ مسئله‌ توجّه‌ به‌ نكاتي‌ ضروري‌ است‌.

مسئله‌ تعارض‌ علم‌ و دين‌ ابتدا در غرب‌ مطرح‌ شده‌ است‌. اما در دنياي‌ اسلام‌ چنين‌ مسئله‌اي‌ نداشته‌ايم‌ (چرا). براي‌ اين‌ كه‌ آموزه‌هاي‌ مسيحيت‌ تحريف‌ شده‌ با يافته‌هاي‌ جديد علمي‌ همخواني‌ نداشت‌. براي مثال مسيحيت‌ تحريف‌ شده قائل به تثليث است (اب و ابن و روح القدس)‌. اين‌ مسئله‌ با بديهيات‌ اوّليه‌ عقل‌ تعارض‌ دارد. چون اگر مراد اين است كه يك خداست و درعين حال سه تاست اجتماع وجودهاي مخالف باهم در يك وجود لازم مي آيد كه محال است مثل اين كه يك شكل در عين حالي كه دايره است مثلث هم باشد و مربع هم باشد نه اين كه سه شكل در يك صفحه به طور جداگانه جمع شوند و اگر مراد سه تا خداي جداي از هم است خداوند وجودي است نامتناهي چگونه سه وجود نامتناهي در هستي با هم جمع مي شوند؟

همينطور مسئله‌ تجسّد. يعني‌ خداوند در مسيح‌ حالت‌ جسماني‌ به‌ خودش‌ گرفت‌ و فيزيكال شد. چگونه‌ بي‌نهايت‌ و وجود نامتناهي (خدا) در يك موجود متناهي (عيسي بن مريم)‌ به‌ حالت‌ جسماني‌ در مي‌آيد؟

بنابراين‌ علّت‌ پيدايش‌ مسئله‌ تعارض‌ تحريفاتي‌ بوده‌ است‌ كه‌ در دين‌ مسيحيت‌ بوجود آمده‌ است‌. امّا اين‌ بحث‌ گسترش‌ يافته‌ و در قرن‌ معاصر وارد دنياي‌ اسلام‌ هم‌ شده‌ است‌ برخي‌ از متجدّدين‌ كه‌ آشنايي‌ اندكي‌ با آموزه‌هاي‌ اسلامي‌ داشتند، تصوّر كردند بين‌ برخي‌ از آموزه‌هاي‌ اسلام‌ و علم‌ هم‌ تعارض‌ هست‌. مشخّص‌ترين‌ نمونه‌ از اين‌ مسائل‌، مسئله‌ خلقت‌ بشر است‌. كه‌ طبق‌ آيات‌ قران‌ كريم‌ از گِل‌ و خاك‌ بوده‌ است‌.

 1) « اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكةِ اَنّي‌ خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينْ فَاِذا سَوَّيْتَهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ روحي‌ فَقَعوُا لَهُ ساجِدين‌.»[10] ؛ «هنگامي‌ كه‌ پروردگار به‌ فرشتگان‌ گفت‌: من‌ بشري‌ را از گِل‌ مي‌آفرينم‌. هنگامي‌ كه‌ آن‌ را نظام‌ بخشيدم‌ و از روح‌ خود در آن‌ دميدم‌ براي‌ او به‌ سجده‌ افتيد».

 2) «ولقد خلقنا الانسان‌ من‌ صَلْصالٍ مِنْ حَماءٍ مَسْنوُن‌ »[11]؛ «ما انسان‌ را از گِل‌ خشكيده‌ كه‌ از گِل‌ بدبوي‌ گرفته‌ شده‌ بود، آفريديم‌».

 از طرف‌ ديگر در علم‌، با تئوري‌ داروين‌ مواجه هستيم‌ كه‌ مدّعي‌ است‌ منشاء انسان‌ و همه‌ حيوانات‌ يك موجود تك‌ سلّولي‌ بوده‌ است‌ كه‌ به مرور زمان تكامل‌ يافته‌ است و تبديل به حيوانات پرسلولي شده است آنگاه مرتبه به مرتبه حيوانات تكامل يافته تر بوجود آمده‌اند تا اين كه در نهايت انسان در اين روند تكاملي پا به عرصه وجود گذاشته شده است. بنابراين‌ در ظاهر با دو ادّعاي متعارض‌ و ناسازگاري‌ مواجه هستيم.

 نقد و بررسي‌

 1) آنچه‌ به‌ عنوان‌ تئوري‌ داروين‌ مطرح‌ شده‌ صرفاً يك‌ تئوري‌ و نظريه‌ است‌. فرق بين‌ يك‌ اصل‌ و واقعيت‌ علمي‌ با يك‌ نظريه‌ و تئوري‌ در اين‌ است‌ كه‌ اوّلي‌ اثبات‌ شده‌ است‌، اما دوّمي‌ اثبات‌ نشده‌ است‌ و در حدّ فرضيه‌ است‌.

 2) امروزه‌ در فلسفه‌ علم‌، تقريباً اجماع‌ بر اين‌ نكته‌ هست‌ كه‌ در قلمرو علوم‌ تجربي‌، يقين‌ و قطع‌ نداريم‌. يعني هيچ گزاره علمي قطعي و يقيني نيست بلكه‌ حتي‌ حقایق اثبات‌ شده‌ هم‌ در حدّ ظن‌ هستند. يعني‌ هميشه‌ احتمال‌ ابطال‌ آنها وجود دارد. تا جايي‌ كه‌ امثال‌ كارل‌ پوپر فيلسوف شهير علم، علم‌ را به‌ گزاره‌ ابطال‌پذير تعريف‌ كرده‌اند .

 3) در باب‌ دين‌ و آيات‌ نقل‌ شده‌ي‌ مربوطه‌ از قرآن‌ كريم‌ هم، تفسير قطعي‌ و يقيني‌ وجود ندارد. يعني‌ قرآن‌ درصدد بيان‌ كيفيت‌ آفرينش‌ و تبيين‌ فرايند علمي‌ آفرينش‌ نبوده‌ است‌. صرفاً به‌ صورت‌ عام‌ و كلي‌ فرموده‌ است‌: ما انسان‌ را از خاك‌ آفريديم‌. امّا چگونگي‌ آفرينش‌ بيان‌ نشده‌ است‌. (به عبارت روشن در قرآن کریم به علت مادی آفرینش انسان یعنی گِل خاص[طین لازب] یا گِل چسبنده[ صلصال کالفخار] تصریح شده است. اما به مقوله کیف یعنی چگونگی فرایند آفرینش پرداخته نشده است) تفسير قطعي‌ در اين‌ مورد وجود ندارد. بنابراين‌ طبق‌ يك‌ تفسير، آيات‌ مربوطه‌ با تئوري‌ داروين‌ مي‌توانند سازگار باشند. هر چند قرائن‌ و شواهد حاكي‌ از باطل‌ بودن‌ چنين‌ تفسيري‌ است‌.

امّا طبق تفسير ديگریعنی خارق العاده بودن آفرینش انسان مانند خلقت شتر صالح از دل کوه یا اژدها شدن عصای موسی(ع)، یا ساخته شدن پرندگانی از گِل و روح دمیدن به آنها توسط حضرت عیسی(ع) آموزه هاي قرآني با فرضيه فوق ناسازگاري دارد اما بايد توجه داشت كه اين تعارض، ناسازگاري بين يك حقیقت اثبات شده يقيني و حتمي با آموزه اي از دين نيست بلكه تعارض يك فرضيه و احتمال با برداشتی و تفسیری از قرآن کریم است. یعنی تعارض بین دو گزاره ظنی نه یقینی.

نتيجه‌: آنچه‌ از علم‌ قطعي‌، يقيني‌ و حتمي‌ است ‌(به فرض اين كه چنين گزاره‌اي در علم باشد) با آن‌ آموزه‌ از دين‌ كه‌ قطعي‌ است‌ و از محكمات‌ است‌ نه‌ متشابهات‌ و نه‌ تفسيرپذير به تفاسير گوناگون و متنوّع‌، هيچگاه‌ تعارض‌ و ناسازگاري‌ ندارند. بلکه محال است تعارض داشته باشند چون قران کتاب تشریع خداوند است و طبیعت کتاب تکوین خداوند است. مبدا یکی است. مبدا ذاتِ بکل شیء علیم و بکل شیء قدیر است. البته‌ مراد از دين‌ در اين‌ بحث‌ دين‌ تحريف‌ نشده‌ است‌. تعارض‌ هنگامي‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ مسئله‌ يا از آموزه‌هاي‌ اثبات‌ نشده‌ و ظنّي‌ علم‌ است‌ يا از تفسيرهاي‌ ظنّي‌ و غيريقيني‌ دين‌.

امكان علم ديني [12]

 اين بحث در دنياي اسلام  چندين دهه است مطرح شده است كه آيا نيل و دست يابي به علم ديني امكان پذير است؟ آيا مي توان علوم رياضي ، طبيعي و انساني ديني يا اسلامي داشت؟

براي پاسخ يافتن به اين سوال ذكر چند نكته ضروري است :

1)براي نسبت داد يك دانش به مكاني يا زماني يا صفات و قيود ديگر وجود حدا قل نسبت و ارتباط كافي است. چنانکه امروزه اصطلاح “فلسفه قاره اي” یا “فلسفه جزيره” يا “فلسفه حلقه وين” اصطلاحات رايجي هستند. به اين معنا مي توان رياضيات رياضيدانان اسلامي و طبّ اطباي اسلامي را رياضيات اسلامي، و طب اسلامي[13] ناميد. چنين اصطلاحاتي در تاريخ علم رايج بوده و هست. امّا مراد از علوم رياضي، طبيعي و انسانيِ ديني، در بحث “علم ديني” چنين معنايي نيست. بلكه مراد مضمون و محتواي ديني و اسلامي است.

همچنين اگر مراد از “علم ديني” يا “علم اسلامي” داشتن اهداف ديني و اسلامي از دانش هاي رياضي و طبيعي باشد، به اين معنا هم علم ديني، سخن موجّهي خواهد بود.

2) اگر مراد مضمون و محتواي اسلامي باشد، دانش هايي مانند رياضيات يا شيمي و … چنين صفات و قيودي را بر نمي‌تابند يعني گزاره هاي رياضي گزاره هاي عقلي هستند كه در همه اديان و ملل صادق هستند. نمي‌توان گفت: “دو به اضافه دو” در مسيحيت “پنج” مي شود در اسلام “چهار” مي شود در يهوديت “سه”. يا مجموعه زواياي مثلث در دين اسلام “صد و هشتاد درجه” است در مسيحيت “صدو هفتاد” و در مكاتب الحادي “صد و نود” درجه مي باشد. . اين گزاره ها بعد از اثبات شدن حقانيّت آنها  در همه قرون و اعصار و در نزد همه ملل و نِحَل ثابت و لا يتغيّر هستند. گزاره هاي علم شيمي و ساير علوم طبيعي هم تا زمانيكه ابطال نشده اند حقيقت علمي هستند و در پيش همه امت‌ها و ملت‌ها صادق‌اند. براي مثال مولكول آب متعارف در همه مكانها از دو اتم هيدروژن و يك اتم اكسيژن تشكيل شده است. پس ديني شدن اين دانش ها به معناي تغيير محتواي آنها سخني موجّه و قابل دفاع نيست.

3) امّا وضع در علوم انساني فرق مي كند. چون  علوم انساني مبتني بر يك سلسله مباني هستند كه آن مباني مي توانند ديني و اسلامي يا غير ديني و يا حتي ضد ديني باشند. براي مثال يكي از مباني علم روان شناسي اين مسئله است كه آيا روح يك حقيقت مادّي است يا يك حقيقت معنوي و غير مادي؟ روانشناسي يك  فرد نظريه‌پرداز در روانشناسي كه روح را غير مادي (معنوی و مجرد) تلقي مي كند با روان شناسي يك شخص روان شناسي كه روح را يك امر مادّي تلقي مي كند، تفاوت فراواني خواهد داشت.

يا طبق آموزه هاي قرآني انسان خليفه خداوند بر روي زمين است و داراي روح خدايي است. او مي‌تواند به بسياري از صفات خداوندي آراسته شود اما در روانشناسي غربي انسان صرفاً يك حيوان پيشرفته و تكامل يافته تلقّي مي شود، روشن است كه روانشناسي مبتني بر آموزه هاي قراني با روان شناسي مبتني بر آموزه هاي الحادي تفاوت فاحش خواهند داشت.در ديگر علوم انساني مانند جامعه شناسي، مديريت، حقوق و سياست و… هم وضع به همين ترتيب است. نتيجه اين كه ما مي توانيم علوم انساني مبتني بر مباني اسلامي داشته باشيم.

4) از دو طريق مي توان به علوم انساني اسلامي يا ديني  راه يافت:

4-1) از طريق جمع آوري گزاره هاي علوم مختلف انساني از متون ديني و شرح و بسط و گسترش آنها. براي مثال مي توان همه يا اكثر گزاره هاي روانشناختي را از ميان متون ديني يعني قرآن كريم و احاديث معتبر جمع آوري كرد آنگاه طبقه بندي منطقي نمود و سپس به تفسير و تبيين و استنتاج و استنباط جزئيات پرداخت.

4-2) دومين راه نيل به علوم انساني اسلامي اين است كه ما پرسش ها را از علوم انساني رايج گرد آوري كنيم امّا پاسخها را از متون ديني معتبر استنباط و استنتاج منطقي و موجّه بكنيم. براي مثال همه پرسش هاي مهمّ روان شناسي را گرد آوري بكنيم اما پاسخ آنها را از لابلاي آيات و روايات استنتاج كنيم. یا اینکه طبق مبانی دین اسلام به آنها پاسخ پیدا کنیم.

ضمناً اين دو راه مي توانند مكمّل هم باشند.

5) علوم انساني اسلامي بدست آمده از دو راه فوق متمّم و مكمّل آن بخش از علوم انساني رايج خواهد بود كه موجّه و اثبات شده هستند. اما ممكن است گاهي با آموزه هاي اثبات نشده آن علوم تعارض و ناسازگاري داشته باشد. ناگفته پيداست كه علوم انساني تجربي بدون علوم انساني ديني ناقص خواهند بود. اگر چنين هدفي محقق شود، يعني علوم انساني اسلامي تبيين و تدوين شود، شاهد جهشي بزرگ در علوم انساني خواهيم بود. چون شاهد حضور ديدگاه هاي داناي مطلق (خداوند)  و دانايان بزرگ (معصومين عليهم السلام) كه دانش آنها افاضه شده از ناحيه حق تعالي بوده است، در عرصه علوم انساني خواهيم بود.

6) روشن است كه براي عرضه جهاني و برون ديني آموزه هاي علوم انسانيِ ديني آنها را بايستي در قالب هاي پذيرفته شده جهاني يعني روش تجربي و اثبات عقلي عرضه داشت وگرنه صرفاً در دنياي اسلام حجيّت خواهند داشت.

اهميّت و جايگاه علم در دين

در هيچ ديني به اندازه دين اسلام به علم اهميت داده نشده است. از علم توصيفات بسيار فاخري در متون ديني شده است. حتي طبق برخي آيات و روايات فلسفه آفرينش انسان نيل به معرفت هاي متعالي بويژه معرفت حق تعالي معرفي شده است.

« و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»[14] «جن و انسان را نيافريدم مگر براي عبادت»

در ذيل اين آيه شريفه رواياتي در تفاسير حديثي نقل شده است كه ليعبدون را به ليعرفون تفسير كرده اند.

امام صادق (عليه السلام): خرج الحسين عليه السلام علي اصحابه فقال: ايها الناس انّ الله (عز و جل) ما خلق العباده الا ليعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه»[15] « امام صادق مي فرمايد:روزي امام حسين (عليه السلام) به پيش ياران خود رفتند و فرمودند: خداوند بندگان را نيافريد مگر اين كه او را بشناسند و وقتي كه او را شناختند عبادتش كنند و آنگاه كه عبادتش كردند با پرستش او از پرستش غير خدا بي نياز گردند.»

همچنين در برخي آيات يكي از فلسفه هاي آفرينش آسمان‌ها و زمين نيل به معرفت حق تعالي و صفات حق تعالي معرفي شده است؛

«الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهنَّ يتنزل الامر بينهنَّ لتعلموا اَنَّ الله علي كلّ شي قدير و انَّ الله قد احاط بكل شيء علماً»[16] « خداوند كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را؛ فرمان او پيوسته در ميان نازل مي‌شود، اين براي آن است كه بدانيد خداوند بر هر چيز توانا و علم او به همه چيز احاطه دارد»

 همچنين توصفات ارجمند ديگري از علم و معرفت در قرآن به عمل آمده است كه ذكر همه آنها نوشته مستقلي مي‌طلبد از اين رو به ذكر يك مورد بسنده مي كنيم:  

 «قُلْ هَلْ يَسْتَوي‌ الّذينَ يَعْلَموُنَ و الذين‌ لايعلمون‌»؛ «بگو آيا برابرند آنهايي‌ كه‌ مي‌دانند و آنهايي‌ كه‌ نمي‌دانند».

اين آيه قابليّت تفسير هاي مختلف و در عين حال در طول هم و صادق را دارد. حتي مي تواند راز و رمز توسعه و پيشرفت  برخي جوامع و عقب ماندگي و توسعه نيافتگي برخي جوامع ديگر را ازاين آيه فهميد. هر جامعه اي كه داراي علم است از توسعه مادي و اقتصادي بيشتري هم برخوردار است. بلعكس هر جامعه‌اي كه فاقد علم و دانش است گرفتار توسعه نيافتگي و عقب ماندگي اقتصادي است. بنابراين توسعه علم زير بناي همه توسعه‌هاست و توسعه فرهنگي بر همه توسعه‌ها مقدّم است.

در روايات نقل شده از معصومين هم توصيفات بسيار ارزشمندي درباره علم يافت مي‌شود كه در اين باره كتاب‌های مستقلي نوشته شده است.[17]

علي‌ (عليه السلام)«العلمُ حياةٌ»؛ «علم‌ حيات‌ است‌». «العِلمُ مِصْباحُ العقل»؛«علم‌ چراغ‌ عقل‌ است‌»، «لا كَنْزَ انفع‌ مِنَ الْعِلْم» ؛«هيچ‌ گنجي‌ سودمندتر از علم‌ نيست‌». «راسُ الفضائل‌ العلم»‌؛ «علم‌ رأس‌ همه‌ فضيلت‌ هاست‌». «غاية‌ الفضائل‌ العلم»؛«علم‌ غايت‌ همه‌ فضيلت‌ هاست‌». «العلم اصل كلّ خير و الجهل اصل كلّ شرّ»[18]؛ «علم ريشه و منشاء هر خيري است و جهل ريشه و منشاء هر شرّي است» می توان گفت این حدیث خلاصه فلسفه سقراط است.

 امام‌ باقر (عليه السلام): «تَذ’اكر العلمِ ساعةً خَيْرٌ مِنْ قيامِ لَيْلَةٍ»؛ «لحظه‌اي گفتگوي‌ علمي‌ از يك‌ شب‌ زنده‌داري‌ به عبادت برتر است‌».


[1] . بحارالانوار، ج1، ص220

[2] . آشنايي با اديان به معناي دين هاي گوناگون همينك خود گرايشي است كه در دانشكده هاي الهيّات تدريس مي شود.

[3] فاطر(25):28

[4] . آل عمران(3) : 48

[5] . جمعه(62): 2

[6] . نمل(27) : 88

[7] . شعراء(26) : 7

[8] . ق(50): 7

[9] . حجر(15) 22

[10] .ص(38) :72و71

[11] . حجر(15): 26

 [12] .در اين بحث  كاملاً ضروري است مواظب باشيم  بين علم ديني به معناي علوم رياضي، طبيعي و انسانيِ ديني با اصطلاح علوم ديني به معناي علومي همانند فقه و تفسير خلط نشود.

[13] . ناگفته نماند كه  در لابلاي احاديث نقل شده از معصومين (عليهم السلام) احاديث راجع به طبّ ، بهداشت و تغذيه  فراوان يافت مي شود. اگرچه برخي از اين احاديث داراي سند ضعيف يا مخدوش هستند اما شكي نيست كه بخش ديگري از آنها  توسط معصومين (عليهم السلام) بيان شده اند. اين قبيل احاديث به شرط معتبر بودن اسناد آنها مي توانند الهام بخش نظريه هاي جديد در دانش پزشكي باشند و با روش هاي متداول و مقبول جهاني اثبات شوند.(رجوع شود به دو كتاب طبّ النبي(ص) و طبّ الرضا(ع)و .. ساير كتبي كه در اين راستا تدوين شده اند )

[14] . الذاريات(51) : 56

[15] العروسي الحويزي، علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 132

[16] طلاق( 65) : 12

[17] . براي نمونه رجوع كنيد به « علم و حكمت در قرآن و احاديث» تدوين : محمّد محمّدي ري شهري، ترجمه عبد الهادي مسعودي، انتشارات موسسه فرهنگي  دارالحديث.

رابطه علم‌ و دين‌

نوشته حسین هاشم نژاد


مقالات مرتبط:

قلمرو دین

قلمرو دین

  1. مراد از مفهوم “دين” در بحث «قلمرو دين» چيست؟
  2. قلمروهاي كلّي و چهارگانه دين كدامند؟
  3. ديدگاه اسلام در باره سكولاريسم چيست؟

درباره‌ی حکمت زیبا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *