آخرین خبرها

منشاء هنر از منظر صدرالمتألهین

 بسم الله الرحمن الرحیم

منشاء هنر از منظر صدرالمتألهین

چکیده

صدرالمتألهین بیش از همه فلاسفه اسلامی و حتی  به جهت تعدّد و تکثّر منشاء­های که برای هنر بیان می­کند، بیشتر از فلاسفه غربی در باره منشاء هنر، دیدگاه و نقطه نظر دارد. از منظر ایشان خلیفه خدا بودن همه انسانها و هنرمندان با زیبا­آفرینی خود، عرضه شدن هنرها به انسانها در عوالم ونشئه­های پیشین آفرینش، الهام، گرایش­های غریزی بویژه میل به عرضه و به نمایش گذاشتن آثار و خلاقیت­ها، میل به اتمام و اِکمال آثار و آفرینش­ها، میل به تزیین و زیباسازی آثار، تجلیّات طائر قدسی از جمله منشاء­های هنر در نزد صدرا است. طبق فلسفه صدرا خیال منشاء قریب همه آثار هنری است. بر اساس علم النفس صدرالمتألهین دو قوّه خیال و متخیّله نقش اساسی در آفرینش هنری دارند. به نظر صدرا  و برخلاف دیدگاه ابن سینا صور خیالی و متخیّله مجرد هستند. ایشان اعتقاد راسخ به وجود عالم خیال مُنفصل دارند.

کلید واژه ها

“هنر”، “منشاء هنر”، “صدرا”، “خیال”، “زیبا”، “زیبایی جویی”

مقدمه

هنر همیشه مهم بوده است، اما در دوره معاصر اهمیت ویژه پیدا کرده است. همینک اکثر افراد ساعت­های متمادی از شبانه روز خود را پای رسانه­های جمعی و شبکه­های اجتماعی دنیای مجازی سپری می­کنند که شالوده آنها هنر است. همزمان با گسترش نفوذ هنر در زندگی آدمیان؛ مباحث نظری پیرامون هنر هم گسترش کمّی و کیفی یافته است. یکی از این مباحث، بحث منشاء هنر است. از زمان سقراط و افلاطون پیرامون بحث منشاء هنر نظریه پردازی شده است، ولی ما شاهد اوج نظریه پردازی در باب منشاء هنر در قرن نوزدهم، بیستم و دوره معاصر هستیم. در فلسفه اسلامی بصورت مشخص، عنوان­دار و متمایز به این بحث پرداخته نشده است. اما لابلای متون فلسفه اسلامی، مطالبی یافت  می­شود که ذیل این مبحث می­گنجند. می­توان با تحلیل و تبیین آنها، دیدگاه فلاسفه اسلامی را در این زمینه استخراج و استنباط کرد و به حالت بالفعل و قابل عرضه در عرصه های جهانی درآورد.

در بین فلاسفه اسلامی و حتی می­توان ادّعا کرد در بین همه فلاسفه مشهور جهان، حتی متفکران عرصه زیباشناسی، بیشتر از همه صدرالمتألهین منشاء­های متعدد و ژرف برای هنر مطرح کرده است (البته بدون عنوان و سرفصل). با این وجود اسمی از ایشان در محافل آکادمیک یا لابلای پژوهش­های مربوط به این بحث، در میان نیست. چه بسا متفکری گمنام با یک نظریه ضعیف و ردّ شده در این زمینه شهره آفاق شده است. اما خبری از دیدگاه­های صدرا در این زمینه نیست.(چرا؟)

پژوهش حاضر به واکاوی، تحلیل و تبیین دیدگاه­های صدرا در زمینه منشاء هنر می­پردازد و تلاش می­کند دیدگاه­های ایشان را به شکل یک نظریه قابل ارائه در محافل جهانی فلسفه دربیاورد. بنابراین چیستی دیدگاه صدرا در باره منشاء هنر مسأله  اصلی این پژوهش است. تا آنجا که ما بررسی کردیم تا به حال کتابی و مقاله­ای در این زمینه منتشر نشده است. هدف این است که دیدگاه­های متفاوت، متعالی، ویژه، بدیع و در عین حال ژرف صدرا در باب منشاء هنر به سمع و نظر اهل فلسفه برسد و از نظریات ایشان در این زمینه غربت زدایی شود تا از حالت مهجوریت و گمنامی بیرون بیایند.

منشأ هنر در آثار صدرالمتألهین

 چنانچه ذکر شد صدرالمتألهين مبسوط­تر از دیگر فلاسفه در باره منشأ هنر سخن گفته است. منشاء­های متعددي در آثار صدرالمتألهين براي هنر ذكر شده است كه با هم تقابل ندارند، بلكه در طول هم هستند. اين مجموعه منشاء­ها برای هنر مي­تواند در قالب منشأ قريب، متوسط و بعيد)كه خود منشأ متوسط هم مي­تواند متعدد باشد(، سامان دهي شود. چنانچه وجود معلول­هاي طبيعي با چندين مبداء واسطه، به مبادي عاليه و در نهايت به مبداء اعلي ختم مي­شوند. در آثار صدرالمتألهين منشأهای زیر برای هنر مطرح شده است.

1) جانشین حق تعالی بودن

طبق يكی از دیدگاه­های صدراالمتألهین انسان خليفه خداوند است.[1](صدرا،1382،176) ا و حامل روح خدايي است. بر اين اساس بر خلاف بقيّه موجودات، انسان مي­تواند به بسياري از صفات الهي آراسته شود و مظهر آنها باشد.[2](صدرا،1363،19) انسان مي­تواند به صفت عليم بودن، كريم بودن، جواد بودن، غفور بودن، ستار العيوب بودن و برخی دیگر از صفات و اسماء الهی آراسته شود و انساني كه از همه انسانها بيشتر به صفات الهي آراسته است، انسان كامل و خليفه تام حق تعالي است. از جمله صفات حق تعالي صفات خالقيّت، احسنُ الخالقيّت است. انسان مي­تواند به اين صفات در حد ظرفيت خود آراسته شود و مظهر آنها باشد. اما غیر از انسان، سایر مخلوقات این جهانی در حد بسيار محدود مي­توانند چنين باشند، خالق بودن انسان با خالق بودن ساير حيوانات قابل مقايسه نيست. از اين رو انسان تمدّن ساز است. در همين راستا انسان مي­تواند مظهر صفت “احسن الخالقين” شود. اولاً نسبت به ساير جانداران، ثانياً در بين خود جامعه انساني يعني انساني نسبت به انساني ديگر.

بنابراین حامل روح خدايي بودن و مظهر صفات “خالقيت” و “احسن الخالقيت”  بودن، منشأ همه هنرهاست. به اين مطلب در آثار صدرالمتألهين تصريح شده است:

« و كذلك كل واحد من أفراد البشر ناقصا أو كاملاً كان، له نصيبٌ من الخلافة بقدر حصة إنسانية، لقوله تعالى:«هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ» مُشيراً إلى أن كلّ واحدٍ من أفاضل البشر و أراذلهم خليفةٌ من خلفائه في أرض الدنيا، فالأفاضل مظاهر جمال صفاته تعالى في مرآة أخلاقهم الربانية،.. ، و الأراذل يظهرون جمال صنائعه و كمال بدائعه في مرآة حرفهم و صنائعهم، و من خلافتهم أن اللّه استخلفهم في خلق كثير من الأشياء كالخبز و الخياطة و البناء و نحوها، فإنه تعالى يخلق الحنطة بالاستقلال و الإنسان بخلافته يطحنها و يعجنها و يخبزها، و كالثوب فإنه تعالى يخلق القطن و الإنسان يغزله و ينسج منه الثوب بالخلافة و على هذا قياس في سائر الصنائع الجزئية و الحرف» (صدرا،1360،110)  و این­چنین هر یک از افراد بشر چه ناقص و چه کامل، بهره­ای از جانشینی به اندازه­ای که از انسانیت برخوردارند، دارند. به دلیل این سخن حق تعالی که فرمودند:«او خدایی است که شما را بر روی زمین جانشین قرار داد» که اشاره دارد به اینکه هر یک از آحاد بشر چه انسانهای والا و چه انسانهای پایین مرتبه، جانشینی از جانشینان حق تعالی بر روی زمین هستند. انسانهای والا با اخلاق ربّانی خود مظاهر صفات زیبایی حق تعالی هستند… و انسانهای متعارف با به نمایش گذاشتن زیبایی صُنع و آفرینش حق تعالی در آینه حرفه­ها و هنرهای خود خلیفه حق تعالی هستند. از جمله جانشینی آنها برای حق تعالی، جانشینی آنها در آفرینش تولیدات گوناگون است؛ از  تولید نان گرفته تا خیاطی و بنّایی و شبیه این امور. حق تعالی گندم را با استقلال می­آفریند، آنگاه انسان بسبب همان جانشینی، آن­ را آرد کرده، خمیر می­کند و نان می­پزد و به همین سیاق در سایر هنرهای جزیی و مشاغل.

2) انتخاب و گزینش در عوالم پیشین                     

منشأ ديگر در آثار صدراالمتألهین براي هنرها كه در طول منشأ قبلي قرار دارد. نوعي منشأ فطري است. با اين بيان كه انسانها قبل از اين وجود دنيوي، در عوالم ديگر به نحوي وجود داشته­اند. چنانچه در بحث پيمان فطري ذيل آيه شريفه «…الست بربّكم؟ قالوا: بلي»[3] مورد بحث واقع مي­شود. در چنين مرحله­اي از وجود، به هر انساني، حرفه و هنري عرضه شده است كه هر فرد با توجه به شاكله وجودي خود، دست به انتخاب زده است. بعد از وجود يافتن در نشئه دنيا، همان استعداد، مقدَّر و مكنون ظهور يافته و به شكل صنايع و هنرها بروز مي­كند.[4]   

«أ لم تسمع في بعض الأخبار أن الله عزّ و جل خلق الصنائع و عرضها على بني آدم قبل أن يخلقهم هذا الوجود الدنيوي في بعض مواطن الغيوب، فاختار كل لنفسه صناعة، فلما أوجدهم أوجدهم على ما اختاروه لأنفسهم»(صدرا، 1363، 201) «آیا در برخی روایات نشنیده­ای که خداوند عزّ و جلّ هنرها را آفرید و آنها را پیش از آفرینش این جهانی انسانها در برخی وطن­های غیبی [مثل عالم ذر]،  به بنی­آدم عرضه کرد. هر شخصی هنری و حرفه­ای را انتخاب کرد. هنگام آفرینش این­جهانی انسانها، هر شخصی را طبق آنچه در آن نشئه برای خود انتخاب کرده بود،آفرید»

3)  الهام

سومين منشأ براي هنرها از منظر صدرا الهام است. به اين معنا كه همه صنايع اعم از لطيفه يا غير لطيفه، نخستين بار از طريق الهام به بندگان خاص القاء شده­اند و همين منشأ و سرآغاز  هنرهاست. بنابراين حدوث هنرها با وحی و الهام است، اما بقاي آنها با تعليم، تعلّم و اكتساب. اين ديدگاه قابل جمع با ديدگاه پيشين است. با اين بيان كه زمينه و قابليت هنرها در روح انسانها به وديعت نهاده شده، بعد از نشو و نما و رشد در اين عالم مادّي، با وحي و الهام و سپس با تعليم و تعلّم  آن نهاده­ها بالفعل مي­شوند و ظهور و بروز پيدا مي­كنند.

«وكذلك الصنائع و الحرف تحصل أولاً من طريق الإلهام ثم تستفاد و تتعلم» (صدرا، 1363، 201)

4) امیال غریزی

همچنين پديدآورندگان آثار هنری، یک سلسله امیال غریزی دارند که منشاء پیدایش هنرها هستند.

4-1) میل به عرضه و نمایش هنرها

انسانها به طور غریزی دوست دارند خلاقیّت و آثار آنها دیده شود و در منظر و مرءای دیگران واقع شود. همین میل باعث پیدایش آثار هنری است.

4-2) میل به تکمیل و  اتمام

گویا انسان دوست ندارد یک چیزی را که می­آفریند ناقص رها کند. این سخن صدرا سخن بدیع یا حداقل کمتر شنیده شده­ای است. آیا میل به اکمال و اتمام آثار در نهاد انسان، میلی مستقلی است؟ یا فرعی و تابعی از امیال دیگر است؟ پاسخ به این پرسش­ها در قلمرو اهداف این نوشتار نیست و در علم النفس و روانشناسی بایستی بررسی شود. به هر تقدیر از نظر صدرا در انسان میل به تکمیل و اتمام آثار وجودی نهفته است و همین میل به همراه امیال دیگر منشاء آثار هنری است.

4-3) میل به زیباسازی و تزیین

اگر خالقیت و خلاقیت یک میل در نهاد انسان باشد، میل به زیبا­سازی آن و تزیین آن، میل دیگر یا میل مکمّلی است که انسان را مظهر اسم احسن الخالقین حق تعالی می­کند. به محض اینکه انسانها نیازهای اولیه خود را حتی در حداقل کمیّت فراهم می­کنند، به فکر تزیین و زیباسازی آن می­افتند. این حقیقت را با نیم نگاهی به محیط پیرامون خود می­توانیم مشاهده کنیم. بخش قابل توجهی از هزینه ساختمان سازی صرف نمای آن می­شود. طراحی ظاهر ماشین­ها بودجه و وقت زیادی از طراحان می­گیرد. و…؛ به هر حال در آثار صدرا این سه میل در کنار هم به عنوان منشاء و مبدء آثار هنری معرفی شده اند.

 «ومنها(اقسام العشق) محبة الصنّاع في إظهار صنائعهم‏ و حرصهم على تتميمها و شوقهم إلى تحسينها و تزيينها كأنه شي‏ء غريزي لهم» (صدرا،1410هـق،7/144) «از جمله­ی عشق­ها عشق هنرمندان در نمایش هنرهای خود و حرص آنها برای اتمام آثار خود و شوق آنها جهت زیباسازی و تزیین آثار خود است که گویا یک چیز غریزی برای آنهاست»

5) طائر قدسی

يكي از اصول مشترك وحی، فلسفه و عرفان، وجود مبادي عاليه است كه به تدبير امور انسانها، بلكه به تدبير امور كل عالم مي­پردازند.[5] اين وجودهاي متعالي در هر كدام از اين بسترهاي معرفتي، اسامي خاص خودشان را دارند. همانند عقول، ارباب الانواع، روح القدس، كلمة الله ، روح اعظم، عنقا، طائر قدسي و… در اين راستا صدرالمتألهين به همراه عرفا[6] معتقد است “كلمة الله العليا” اسم يك مَلك روحاني و طائر قُدسي است كه منشاء هنرهاست.

هذا الملك الروحاني المسمّى عند العرفاء بالعنقاء على سبيل الرمز، محقق الوجود عند العرفاء، لايشكون في وجوده كما لايشكون في وجود البيضائي و هو طائر قدسي مكانه جبل قاف، صفيره يوقظ الراقدين في مرقد الظلمات، و صوته تنبيه الغافلين عند تذكير الآيات …ظهرت منه الألوان في ذوات الألوان، و هو مما لا لون له في نفسه، و من فهم لسانه يفهم جميع ألسنة الطيور، و يعرف كل الحقائق و الأسرار… العلوم كلها و الصنائع مأخوذة مستخرجة من صفيره، و النغمات اللذيذة و الأغاني العجيبة و الأرغنونات المطربة و غيرها مستنبطة من أصوات هذا الطير الشريف الذات المبارك الاسم...و له أسماء كثيرة و من جملة أسمائه، كلمة الله‏العليا (صدرا1380: 359 و1410: 9/144)

 این فرشته روحانی که در نزد عرفا از باب نامگذاری رمزی، عنقا نامیده می­شود. وجودش در نزد عارفان پذیرفته شده است. در وجود آن تردید نمی­کنند. چنانچه تردید نمی­کنند در وجود فرشته­ای سپید که پرنده­ای قدسی است، کوه قاف مکان اوست، بانگ او خواب ­رفتگان دیار تاریکی را بیدار می­کند. صدای او، (هنگام ذکر آیات) اهل غفلت را متنبّه می­کند، همه اشیاء رنگین، رنگشان از اوست. در حالی­که خودش هیچ رنگی ندارد. هرکسی زبان آن طائر قدسی را آشنا باشد، زبان همه پرندگان را می­داند و به همه حقایق و اسرار آگاهی خواهد داشت. همه دانش­ها وهنرها از نوای او گرفته شده و استخراج شده اند، همه نغمه­های دلنشین، ترانه­های شگفت، آهنگ­های طرب انگیز از صدای این پرنده­ی دارای گوهر شریف و اسم مبارک، استنباط شده اند. این طائر قدسی نام های زیادی دارد که از جمله آنها “کلمة الله العلیا” است.

بنابراين طبق اين ديدگاه مقبول در نزد صدرالمتألهين، منشأ همه هنرها مبادي عاليه هستند. هر هنري كه در عالم انساني يافت مي­شود به ويژه موسيقي­ها، ترانه­ها و نغمه­ها، پرتوهايي از جلوه­گري وجودهاي متعالي­اند.

خیال منشاء قریب هنرها

 به نظر صدرالمتألهین منشأ قريب هنرها، قوّه خيال و صور خيالي است. چنان­که در فلسفه اسلامی براي اعمال اختياري انسان سه مبداء قائل هستند. يعني مبداء نزدیک(قوّه محرّكه اعضاء و جوارح) مبداء میانه (قوّه شوقيّه) مبداء بعيد(خيال يا فكر) (ابن سینا، 1363: 285)، براي هنر هم مي­توان مبادي سه گانه در نظر گرفت. در این راستا منشأ قريب بودن خیال برای هنر دیدگاهی صائب و حق است. چون در هر اثر هنري نقش خيال و قوّه خيال به وضوح ديده مي­شود. شعر كه از شاخص ترین شاخه­هاي هنر است، به سخن مُخيّل تعريف شده است، خيال شالوده داستان و نمايشنامه است. تخيّل نقش پررنگي در همه فيلم­ها و تئاتر­ها دارد. حضور خيال در نقاشي یکسان نیست. در برخي سبك­ها، خيال بنیاد و تار و پود تابلوهای نقاشی را تشكيل مي­دهد. در برخي سبك­ها حضور خيال كم رنگ مي­شود و همينطور ساير شاخه­هاي هنر، آميخته با خيال­اند. پس خيال در پديد آمدن اثر هنري نقش محوری دارد. صدرالمتألهين در بخش های گوناگون از آثارش به اين مسأله پرداخته است.

«فالصانع يخترع في صُقع من خياله صورةَ الصناعة بلاحركة و تعبٍ و إعياء، ثم يتبع صورته التي في صُقع خياله الصور التي هي في الموضوع الجسماني» (صدرا،1380: 440)

«هنرمند در عمق خیالش صورت هنری را بدون حرکت  و تحمل رنج و سختی می­آفریند، آنگاه صورت­های عینیت یافته در موضوعات جسمانی خارجی را طبق آن صورت خیالی می­آفریند»

بنابراین خیال به  عنوان  منشاء قریب در پیدایش هر اثر هنری حضور دارد و این سخن حق و قابل دفاعی است که هم با روش استقراییـ تجربی و هم روش عقلی می­توان به صحت آن پی برد. با توجه به اهمیت خیال و تخیّل به عنوان منشاء قریب هنر، ضروری است (در این نوشتار که منحصراً به بحث منشاء هنر از منظر صدرا می­پردازد)، مبسوط­تر مطرح شود.

ساحت هاي مختلف در بحث خيال

مباحث مطرح شده در باره خيال در آثار صدرا، حدا قل در سه  ساحت  قابل طرح و بررسي  هستند:

1.واژه شناسي خيال

2. روانشناسی فلسفی خيال (خیال از منظر علم النفس)

3. وجود شناسي خيال (هستي شناسي يا انتولوژي خيال)

واژه شناسي خيال

 اين  واژه معمولاً عامه مردم را  به ياد امور موهوم و غير واقعي مي­اندازد در حالي­كه در نزد حكيمان چنين نيست. واژه “خيال”  از كلمات عربي است كه در زبان فارسي هم شايع شده است. بنابراين معناي اصلي آن را بايستي از لغتنامه­هاي كهن عربي جست. كلمه”خيال” از ريشه “خيل” گرفته شده است كه به معني پندار، وهم، گمان و ظنّ است.[7] از همين ريشه كلمه “يخيّل” به  معناي پنداشتن و گمان كردن در قرآن كريم هم بكار رفته است.[8]

در كلمه “خيال” به عنوان اسم، مفهوم ظنّ و گمان و پندار نهفته است. اَصمعي از اديبان و لغت شناسان مشهور زبان عربي، در باره معني كلمه “خيال” چنين گفته است:

«الخيال خشبة توضع فيلقي عليها الثوب للغنم اذا رءَاها الذئب، ظن انّه الانسان»(ابن منظور،1408ق:11/23)«خیال در اصل چوبی بوده است که از آن پارچه ای آویزان می شد و در استراحتگاه گوسفدان نهاده می شد تا وقتی که گرگ به قصد شکار می­آمد، تصور کند انسان است و نزدیک نشود»

 جوهري كه از لغت شناسات معروف زبان عربي است و كتاب “الصحاح تاج الغة و صحاح العربية” ايشان بسيار مشهور است، با بيان اندكي متفاوت همين مطلب را در باره واژه خيال آورده است:
«الخيال: خشبة عليها ثوبٌ سودٌ تُنصب لطير و البهائم  فتظنّه انساناً»(الجوهری، 1407ق) طبق بيان ابن منظور در كتاب نفيس لسان العرب، حالتي كه پرنده شكاري سايه خود را شكار مي­پندارد و بسوي آن حمله مي­كند و ناكام مي­ماند، خيال ناميده مي­شود.

«الخيال؛ خيال الطائر يرتفع في السماء، فينظر الي ظلّ نفسه فيري انّه صيدٌ فينقضي عليه و لايجد شيئاً و هو خاطف ظلّه» (ابن منظور،1408ق:11/23)

همچنين در عربي كهن به برخی از انواع ابرها “مُخيله” مي­گفتند. چون با رؤيت آن چنين ظنّ و گمان مي­رفت كه باران خواهد آمد ولی نمی­آمد. «والسحابة؛المُخيلة التي اذا رايتها حسّبتها ماطرة» (همان) «والخيال؛ غيمٌ ينشاء يخيّل اليك انّه ماطرٌ»(همان)

از طرف ديگر به فرد متكبّر هم در عربي كهن”خَيلاء” و “الأخيل” مي­گفتند، چون فرد متكبّر بزرگ نيست، در حالي­كه خود را بزرگ مي­پندارد. چنان­که در قرآن كريم هم كلمه “مختال” از اين ريشه به همين معنا بكار رفته است.[9]

همچنين به سايه هر چيز سايه دار، تصوير اشخاص  يا اشياء در آينه و به رؤيايي كه فرد در خواب  مي­بيند، هم در عربي خيال گفته شده است. در كتاب “التهذيب” چنين آمده است:

« الخيال لكل شي تراه كالظل و كذلك خيال الانسان  في المِراة و خيال المنام صورة تمثاله»(ابن منظور،1408ق:11/23)

«الخيال و الخيالة ما تشبّه لك في اليقظة و الحُلُم من صورة»(همان) «الخيال؛ كل شيءٍ تراه كالظل» (فراهیدی، 1409ق،4/305)

 با توجّه به مطالب نقل شده مي­توان گفت مفهوم گمان و پنداشتن در كلمه “خيال” مفهوم محوري و اساسي است و به تعبير ارباب لغت، روح كلمه “خيال” است كه در همه مشتقّات آن محفوظ است. همچنين “صورت بدون مادّه بودن” در همه یا اكثر كاربرد­هاي كلمه “خيال” مشاهده می­شود و حتي مي توان گفت از مفاهيم محوري كلمه “خيال” است. راغب اصفهاني به اين دو مفهوم محوري در كلمه خيال تأكيد دارد:

«خيل؛ الخيالُ أصلُه الصورةُ المجردة كالصورةِ المتصوَّرةِ في المنام و في الِمراة و في القلْب بُعَيْدَ غيبوبَة المرئي، ثم تُستعمل في صورة كلِّ أمرٍ متصوَّرٍ و في كلّ شخصٍ دقيقٍ يجري مجري الخيالِ،  و التخييلُ تصويرُ خيالِ الشيء في النَّفس و التخيّل تصوّرُ ذلك، و خِلْتُ بمعني ظَنَنَتُ يقال اعتباراً بتصوِّر خَيالِ المظنُون و يقال خيَّلت السَّماء: أَبْدَت خَيَالاً للمطر … و الخيلاء التَّكبُّر عن تخيّل فضيلةٍ تراءَتْ للإنسانِ من نفسِه  و منها يُتاوّل لفظُ الخيلِ لما قيل إنَّه لا يَرْكَبُ أحدٌ فرساً الّا وجد في نفسه نَخْوَةً» (راغب اصفهانی،بی تا،305)

«خيال در اصل بمعني صورت مجرّد است. مانند صورتي كه در هنگام خواب ديدن، انسان مشاهده می کند يا صورتي كه در آينه نقش مي­بندد يا در قلب [و حافظه] انسان بعد از غيبت صاحب صورت حاصل مي­شود. سپس اين كلمه در باره صورت هر امر متصوري و در باره هر شخص لطيف و ظريفي كه بمنزله خيال است[خيال وَش است] استعمال مي­شود. تخييل يعني تصوير خيالي هر چيزي در نفس و تخيّل عبارت است از تصور آن تصوير خيالي. فعل” خِلْتُ ” بمعني پنداشتم است  كه بصورت اعتباري به تصور خيال پنداري گفته مي­شود. گفته مي شود: خيَّلت السماء : يعني به آسمان گمان باريدن است. به فرد متكبِّر خيلاء گفته مي شود بسبب اين كه مي­پندارد داراي فضيلتي است. لفظ”خِيل”[بمعني اسب] هم از اين كلمه اخذ شده است. چون گفته شده هرشخصی اسب سوار شود، در نفس خود احساس  نوعی غرور و نخوت مي­كند»

خيال و تخيّل از منظر روانشناسی فلسفی صدرا

يكي از مهمترين مباحث بخش مربوط به نفس در فلسفه اسلامي بحث قواي ظاهري و باطني انسان است. از ديدگاه علم النفس فلسفي دستگاه شناخت انسان، داراي پنج قوه ظاهري و پنج قوه باطني است که از بین آنها حداقل دو قوه در بحث خیال درگیر هستند. یکی قوه خیال و دیگری قوه متخیّله..

1. قوّه خيال(قوّه مصوّره)؛ نيروي ثبت و حفظ صور جزئيه  در انسان در علم النفس فلسفه اسلامی قوّه خيال نامیده شده است. صورت­هاي جزئيّه كه از بيرون به ذهن آدمي وارد مي­شوند، در قوّه خيال ثبت و ضبط مي­شوند و خيال در واقع خزانه و گنجينه حس مشترك است.

« قوة الخيال و يقال لها المصوّرة و هي قوة يحفظ بها الصورة الموجودة في الباطن»(صدرا،1410ق،9/211)

2.قوّه متخيّله؛ هر شخصی تواناست که  در ذهن خویش با تركيب صور ذهني خود، اًشکال و صور نو بیافریند. مانند سر آدمي با بدن اسب، يا كوه طلايي، يا دريايي از  طلاي مایع و روان  و…؛ اين نيروي ذهنی در علم النفس فلسفي قوه متخيله ناميده مي شود. … هركسي به علم حضوري وجود چنين قوّه­اي را در باطن و ضمير خود تصدیق مي­كند.

«امّا المتخيّلة فتُسمّي مفكّرة  ايضاً  باعتبار استعمال الناطقة اياها في ترتيب الفكر و مقدماته فقد احتجّوا علي مغايرتها  لسائر القوي المدركة بانَّ الفعل و العمل غير الادراك و النظر، فانّ لنا أَن نُركّب الصور المحسّوسة بعضها ببعض و نفصّلها بعضها  عن بعض لاعلي نحو الذي شاهدناه من الخارج، كحيوان رأسه كرأس الانسان و سائر بدنه كبدن فرس و له جناحان و هذا التصرف غيرثابت لسائر القوي فهوإذن لقوّة اُخري»(همان،214)

چه خيال به معناي خزانه برخي صورتها و چه خيال به معناي قوّه متخيّله و سازنده تصوّرات جديد با تركيب و تجزيه صورتهاي مخزون، در بوجود آمدن آثار هنري نقش دارند، براي مثال ذهن خالي از هر گونه تصوّر نمي تواند آفريننده  تابلو هاي نقاشي باشد. بلكه پديد آمدن اين آثار هنري با استفاده از صورتهاي  بايگاني شده صورت مي پذيرد. همچنين اَشكال موجود در هنر مينياتور و ساير هنرها، نشأت گرفته از قوّه خيال پردازند. يا رُمان و داستان هاي تخيّلي با بهره جستن از اين قوّه بوجود مي­آيند.

هستي شناسي خيال از منظر صدرالمتألهين

در هستي شناسي خيال مباحثي همچون مادّي يا مجرّد بودن قوّه خيال، مادّي يا مجرّد بودن صورت هاي خيالي، وجود يا عدم وجود جهان منفصل خيالي ( خیال منفصل یا جهان خيالي جدا از انسان)، وجود يا عدم وجود صورت هاي خيالي منفصل و در نهايت رابطه علّت صوري موجود در ضمير و صُقع علّت فاعلي قبل از تحقّق آن در خارج و در ضمن مادّه عيني با خيال و تخيّل و رابطه اين دو با علّت فاعلي و غايي مطرح مي­شود.

صدرالمتألهين بر خلاف شيخ الرئيس معتقد است  قوّه خيال  و صور خيالي جسماني نيستند. ايشان ضمن بيان صريح و شفاف اين مطلب، براي اثبات آن در كتب مختلف خود، برهان اقامه كرده است.

« أنك قد علمت أن القوّة الخيالية و الجزء الحيواني من الانسان جوهر مجرد عن هذا البدن الحسّي و الهيكل المحسّوس، فهي عند تلاشي هذا القالب المركب من العناصر و اضمحلال أعضائه و آلاتة باقية غيرُ داثرة و لا يتطرَّق اليها فسادٌ و لا اختلالٌ أصلاً»(صدرا،1382: 344)

«أنّ الخيال و الحفظ قوّة غير جسمانيّه عليه براهين قوّية سبق ذكر بعضها في مباحث العقل و المعقولات و الذي نذكر منها هاهنا أنّا قد برهنا هناك علي أنّ الصور التي يشاهدها النائمون و المرورن أو نتخيّلها المتخيّلون امور و جوديّه يمتنع أن يكون محلها جزء البدن لما بيّناه ذا وضع و تلك الصور ليست من ذ وات الاوضاع و لما ثبت في بداهة العقول من امتناع انطباع العظيم في الصغير فإذاً هي موجودة للنفس قائمة بها ضرباً آخر من القيام»(صدرا،1410ق،8/226)

ترتيب منطقي مطالب فوق چنين است:

1.صورت هايي را كه تخيّل كنندگان تخيّل مي­كنند يا در عالم رؤيا ديده مي­شوند، امور وجودي هستند كه محال است محل آنها جزيي از بدن باشد.

2. چون بدن داراي وضع است، اما اين صورتها داراي وضع نيستند.

3. همچنين عقل بديهي حكم مي­كند به امتناع انطباع عظيم در صغير.

4.بنابراين صُور خيالي براي نفس موجود هستند و به نحو ديگري قائم به نفس هستند. غير از قيام حالّ به محلّ[ بلكه به نحو اتّحاد متخيِّل با متخيَّل كه از فروعات نظريه اتّحاد عاقل و معقول است]

از منظر صدرالمتألهين هم صورت­هاي خيالي و هم قوّه خيال، مادّي و جسماني نيستند. بلكه غير مادّي هستند و با نفس متحدند. بنابراين به سياق اتّحاد عقل و عاقل و معقول، متخيِّل و متخيَّّل هم متّحدند. چنانچه حاسّ و محسوس هم با هم اتحاد دارند. به عقيده صدرالمتألهين تجرّد صور خيالي كامل­تر از تجرّد صور حسي است.[10]

عالم خيال مُنفصل

شيخ اشراق و صدر المتألهين معتقد به وجود عالم خيال منفصل يعني بيرون از نفس آدمي هستند كه از جمله عوالم هستي و مراتب هستي است. اين جهان گاهي”عالم خيال” گاهي “عالم برزخ” گاهي “عالم مثال” ناميده مي­شود. اين  تفسير و ديدگاه حكماي متالّه بويژه ريشه در افكار و آثار ابن عربي و ساير عرفا دارد. براي ارائه تصوير مناسب از اين ديدگاه، مي­بايست ابتدا به منشأ اين تفكر يعني منظر عرفا بويژه ديدگاه ابن عربي در باره عالم خيال منفصل، نگاهي داشته باشيم.

برخلاف تلقّي رايج، از منظر ابن عربي، عارف نامدار جهان اسلام، قوّه خيال أشيايي را در ذهن حاضر مي­كند، كه در جهان مادّي حضور ندارند. اين حضور امري موهوم نيست. به عبارت ديگر ذهن اشيايي را نمي­بيند كه در هيچ عرصه و مرتبه­اي از عالم هستي وجود نداشته باشند. در حقيقت تخيّل يعني ادراك و شهود اموري كه در جهاني بالاتر و والاتر از جهان مادّي و محسوس قرار دارند. اين مرتبه از هستي عالم مثال يا ملكوت خوانده مي­شود.

 توضيح اين­كه عرفا سلسله مراتب وجود را پنج مرتبه مي­دانند كه طبق اصطلاح خاصّي كه ابن­عربي وضع كرده است، هر مرتبه را ” حضرت”مي­نامند[11] و پنج مرتبه را حضرات خمسه الهيّه مي­نامند.(ابن عربی، فتوحات، بی­تا، 2/42) اين مراتب يا حضرات عبارتند از:

1.عالم مُلك يا جهان مادّي و جسماني

2.عالم ملكوت يا جهان برزخ يا مثال(عالم خيال)

3.عالم جبروت يا فرشتگان مقرّب

4.عالم لاهوت يا عالم اسما وصفات الهي

5.عالم هاهوت يا غيب الغيوب ذات باري تعالي

در ميان اين مراتب و عوالم، مرتبه جبروت و آنچه ما فوق آن است، خالي و عاري از هر گونه شكل، صورت و مظاهر صوري است، در حالي كه ملكوت يا همان عالم خيال و مثال، داراي صورت است، امّا مادّه ندارد. به همين جهت نيز اين عالم را عالم صور معلّقه مي­نامند. يعني جهاني كه صورت با مادّه المواد (هيولا به معناي مصطلح در حکمت مشاء) تركيب نشده است.

پس عالم مثال در نزد حكماي اشراقي  داراي مادّه و جسم لطيف است كه همان جسم رستاخيز است و تمام اَشكال و صور برزخي اعم از صور بهشتي و دوزخي متعلّق به همين عالم هستند و داراي جسم لطيف­اند. اين عالم داراي حركت، مكان و زمان خاص خود مي­باشد. همچنين داراي اجسام، رنگها و اشكالي است واقعي غير از اجسام اين خاكي. اين عالم ( عالم مثال يا خيال) مرتبه صوري بهشت است و مأواي اصل صوَر، اَشكال، رنگ­ها و بوهاي مطبوع موجود در اين عالم مادّي(جهان طبيعت) است كه به حيات انساني در اين جهان لذّت مي بخشند. چون آنچه در عالم محسوس موجب لذّت، شادي و سرور مي­شود، تذكاري از تجربه لذايذ و شادي­هاي بهشتي است كه خاطره آن در اعماق روح انسان هميشه باقي است و مهر آن هيچگاه از لوح نفس آدمي پاك نمي­شود.(همان،13)

به عقيده ابن عربي انسان در دوحالت به حضرت خيال منفصل راه مي­يابد بيداري و خواب، حالت خواب آن است كه همه مردم ان را تجربه مي­كنند و از آن طريق وارد حضرت خيال مي شوند…اما خواص مردم در بيداري نيز مي­توانند با حضرت خيال ارتباط يابند»(حکمت،1385: 78)

عالم خيال منفصل از منظر صدرالمتألهين

 صدرالمتألهين به وجود عالم مثال و عالم خيال منفصل اعتقاد دارد. حداقل سه عامل در شكل گيري اين عقيده صدرالمتألهين نقش داشته است.؛1) نظريه حكماي باستان  2) ديدگاه عرفا دالّ بر وجود عالم خيال يا حضرت خيال 3) تضاهي و مشابهت دو عالَم، يعني مشابهت عالَم اصغر يا انسان و عالَم اكبر يا جهان بيرون از انسان.

«…يكون في صقع آخر و هو عالم المثال و الخيال المنفصل لكونه غير مادي تشبيها بالخيال المتصل و هذا مذهب الحكماء الأقدمين كأفلاطن و سقراط و فيثاغورس و أنباذقلس و أغاثاديمون و هرمس و غيرهم من المتألهين و جميع السلاك من الأمم المختلفين فإنهم قالوا العالم عالمان العالم العقلي المنقسم إلي عالم الربوبية و عالم العقول و عالم الصور المنقسم إلي الصور الحسية و الصور الشبحية و من هاهنا يعلم أن الصور الشبحية ليست مثل أفلاطن لأن هؤلاء العظماء كما يقولون بهذه الصور يقولون بالمثل الأفلاطونية و هي نورية عظيمة ثابتة في عالم الأنوار العقلية و هذه مثل معلقة في عالم الأشباح المجردة بعضها ظلمانية هي جهنم الأشقياء و بعضها مستنيرة يتنعم بها السعداء من المتوسطين و أصحاب اليمين و أما السابقون المقربون فهم يرتقون إلي الدرجة العليا عند الأنوار الإلهية و المثل الربانيةاعلم أنا ممّن نؤمن بوجود هذا العالم، علي الوجه الذي ذُكر، لكن المخالفة بيننا و بين ما قرّره صاحب الإشراق بوجوه»(صدرا،1382ب،137؛1410ق:1/307،1387: 245)

« فبالحقيقة الادراك ثلاثة أنواع كما إنَّ العوالم ثلاثة … و الصورة الخيالية منتزعة نزعاً متوسطاً و لهذا تكون في عالم بين العالمين عالم المحسّوسات و عالم المعقولات»(صدرا،1410ق،3/362)

«در این شكي نيست كه آنچه نفس با قوّه خيال خود تصوّر مي­كند و با چشم خيالي خود مي­بيند، وجود دارد. امّا نه در اين جهان مادّي والّا هر فردي كه از حواسّ سالمي بهره مند است آنها را مي­ديد بلكه در جهاني غايب از اين حواس ظاهري»(صدرا، 1382: 345)

بنظر صدرالمتألهين برخي صورتها كه در عالم رؤيا ديده مي شوند، منشأ آنها عالم خيال منفصل است.

«فالصور التي يراها النائمون في عموم اوقات نومهم، ليست هي بعينها موجودة في المواد الخارجية و ليست حاصلة أيضاً في القوي المنطبعة الدماغية، لامتناع انطباع العظيم في الصغير، علي أنها يراها الأنسان منفصلة عن ذاته مباينة لها؛ كالسماء و الأرض و الأشجار و غيرها بل في عالمٍ آخر غَفلَ عنه أكثر العلما»(صدرا،1380: 473)

به عقيده صدرالمتألهين مكاشفات اهل كشف و شهود هم در واقع نوعي اتصال يافتن با عالم  خيال منفصل است.[12] كمال قوّه متخيّله به اين است كه حتي در حال بيداري بتواند با عالم خيال منفصل رابطه برقرار كند و صور آن جهاني را در حين بيداري مشاهده كند.

«كمال القوة المتخيّلة و هو كونها بحيث يشاهد في اليقظة عالم الغيب … فيشاهد الصور الجميلة و الأصوات الحسنة المنظومة علي الوجه الجزئي»(همان،606)

بنابراين صدرالمتألهين به وجود عالم خيال منفصل اعتقاد و يقين دارد. بين خيال متصل يعني قوه خيال موجود در انسان و اين عالم بسته به ميزان تكامل نفس مي­تواند رابطه برقرار شود. انسانهاي عادي در حال رؤيا و انسانهاي كمال يافته در حالت بيداري و با مكاشفه مي­توانند صور موجود در اين عالم را مشاهده كنند. هنگامي كه افراد اين مشاهدات را (چه در رؤيا و چه در مكاشفات) در قالبي از قالب هاي هنري بريزند، عالم هنر با عالم خيال منفصل اتصال برقرار مي­كند.

نتیجه

1.طبق یافته­ های این پژوهش صدرالمتألهین بیشتر از دیگر فلاسفه اسلامی و حتی می­توان ادعا کرد به لحاظ تنوّع و تکثّر منشاء­های  ذکر شده در آثار ایشان برای هنر، بیشتر از فلاسفه غربی به بحث منشاء هنر پرداخته است. بیشتر دیدگاه ­های صدرا در این زمینه در جلد هفتم اسفار منعکس شده است. هرچند در مقام تبیین، عرضه و انعکاس به  دوست­داران حکمت  در جهان و حتی در داخل کشور، پژوهش اساسی، قابل اعتنا، در این زمینه ارائه نشده است و از این نظر دیدگاه­های صدرا  دچار غربتی آزار دهنده هستند.

2.اولین منشاء هنر از نظر صدرا خلیفه بودن انسان برای خداوند متعال است. روح انسان خدایی است و انسان در حدّ ظرفیت خود می­تواند به صفات الهی متّصف شود و مظهر آن اسماء و صفات گردد. از جمله این صفات، صفت خالقیت، احسن الخالقیت و مصوّریت است. این سه صفت الهی منشاء هنر و آفرینش هنری  در بشر است.

3.اختیار و انتخاب در عوالم دیگر پیش از نشئه دنیا دیگر منشاء هنر از منظر صدرا ست. طبق برداشت و تفسیر او از متون روایی، هنرها و دیگر فنون وصنایع در عوالم پیشین به انسانها عرضه شده است و هر فردی فن و هنری را برگزیده است که همان گرایش انتخاب شده، به صورت استعداد  و علاقه در دنیا  ظهور می­کند و بالفعل می­شود.

4.  از منظر صدرا الهام از ناحیه غیب و مبادی عالیه دیگر منشاء هنر است. چنان­که در باب شعر مشهور است اشعار متعالی و حتی اشعار متعارف به ذهن و ضمیر شاعر الهام می­شوند.

5. از نظر صدرا گرایش های غریزی بخصوص سه گرایش 1) میل به عرضه و نمایش آثار و خلاقیت­ها 2) میل به اتمام و اکمال آثار و خلاقیت­ها3) میل به تزیین و زیباسازی آثار و آفرینش­ها از جمله مبادی و منشاء های آثار هنری هستند.

6. عقول متعالیه مجرده، ارباب الانواع، روح القدس، روح اعظم، عنقا و طائر قدسی دیگر مبادی و منشاء های پیدایش هنر در انسانها هستند.

7. طبق فلسفه صدرا خیال منشاء قریب همه هنرهاست.رد پای خیال در همه آثار هنری قابل رصد است. طبق علم النفس فلسفی صدرالمتألهین دو قوّه خیال و متخیّله نقش اساسی در همه آثار هنری ایفا می­کنند. صدار خیال را امری مجرد می­داند و به وجود عالم خیال منفصل اعتقاد راسخ دارد.

منابع

ابن سینا، شفا، (1363)تهران: انتشارات ناصرخسرو،

ابن عربی، محیی الدین، (بي­تا) الفتوحات مکیه، الفتوحات المكيّه، بيروت، دار الصادر،

ابن منظور، (1408 هـق) لسان العرب، دارالاحياء التراث العربى،  بيروت،

حكمت، نصرالله، (1385)  متافيزيك خيال، تهران، فرهنگستان هنر.

الجوهري، اسماعيل بن حماد، (1407هـ ق) تاج اللغة و صحاح العربيّة، تحقيق: أحمد عبد الغفور عطار،  بیروت، دار العلم للملايين.

راغب اصفهانی(بی تا)، ابوالفرج.المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، دارالمعرفة، بيروت.

شیرازی، صدرالدین محمّد، (1410،ه.ق) اسفار(الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة) ج1و3و7و8 و9، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.

———–،(1411هـ ق)، تفسیر القران الکریم،قم انتشارات بیدار.

———-،(1380)المبدأ و المعاد،تحقيق: سيد جلال الدين آشتياني،قم، بوستان كتاب.

———- ( 1378)،سه رساله فلسفي، تحقيق: جلال الدين آشتياني،قم، بوستان كتاب.

———-،(1382)، الشواهد الربوبية،تصحيح: جلال الدين آشتياني،قم : بوستان كتاب.

———–، (1382)،شرح و تعلیقات بر الهیات شفا، تحقیق: نجفقلی حبیبی، تهران: بنیاد حکمت صدرا .

—————-،(1363).مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

الفراهيدي، عبد الرحمن، (1409هـق) كتاب العين، قم،  دار الهجرة.

نصر، حسین؛ در فصلنامه هنر، شماره 57


[1] .«قال الله تعالى: [إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ] و الخليفة نائب للمستخلف يفعل ما يفعله لكن على وجه أضعف و إلا لم يكن خليفة» ( صدرا، 1382: 176(

[2] .« وخليفة الله مراة تظهر فيه الاسماء» (صدرا، 1363: 19)

[3] . «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ» (اعراف،آيه177)

[4]. مومنان گويند كآثار  بهشت                نغز  گردانيد هر آواز زشت

    ما همه اجزاي آدم بوده ايم               در بهشت آن لحن ها بشنوده ايم

   گرچه بر ما ريخت آب گل شكي           يادمان  آيد  از  آنها  اندكي (مولوي، مثنوي معنوي)

[5] .«الأول تعالى فهو و إن كان هو الفياض المطلق و الجواد الحق على كل قابل لفيض الوجود إلا أن في كل نوع من أنواع الكائنات لا بد من واسطة تناسبه من الصور المجردة و الجواهر العقلية و هم الملائكة المقربون المسمون عند الأوائل بأرباب الأنواع… لا شك أن أليقها و أنسبها في أن يعتني تكميل النفوس الإنسانية- هو أبوها القدسي و مثالها العقلي المسمى بلسان الشرع جبرئيل روح القدس و في ملة الفرس كان يسمى روانبخش و في كثير من الآيات القرآنية تصريح بأن هذه المعارف في الناس و في الأنبياء ع يحصل بتعليم الملك و إلهامه كقوله تعالى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‏ و قوله قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»(صدرا 1410، 9/144(

[6].  هست ما را پادشاهي بيخلاف     در پس كوهي كه هست آن كوه قاف

       نام آن سيمرغ و سلطان طيور     او بما نزديك و ما زاو دور دور (عطار نيشابوري)

[7].«خيل؛ خال الشي يخال، خيلاً، خَيلة، خالاً و خيلاً و خيلاناً، متخالة، متخيّلة و خيلولة: ظَنّه، و في المثل ـ من يسمع يَخلْ«خيل؛ خال الشي يخال، خيلاً، خَيلة، خالاً و خيلاً و خيلاناً، متخالة، متخيّلة و خيلولة: ظَنّه، و في المثل ـ من يسمع يَخلْ ـ اي يظنّ و هو من باب ظننت و اخواتها… وخيّل عليه؛ شبّه و اخال الشي؛ اشتبه» (ابن منظور،1408ق:11/23)

[8].«قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى»[8]«گفت: شمااوّل بيفكنيد! در اين هنگام طنابها و عصاهاي آنان چنان پنداشته مي­شد كه حركت مي كنند» يعني در اثر سحر و جادو تماشاگران چنين مي پنداشتند كه  طنابها و عصاهاي ساحران موجودات زنده هستند و دارند حركت مي كنند.»(سوره طه،آيه20)

[9] .«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»(لقمان،آيه18)

[10].«و لا شبهة في أن فعل التخيل أفضل من فعل الحس و فعل الحس أفضل من فعل الطبيعة فإن قوة الخيال ينال صورة ما يعشقه مجردة عن  هذا العالم الظلماني صافية عن كدوراتها آمنة عن الفساد و العدم ما دام يحفظها الخيال و يلتفت إليها» ( صدرا، 1410ق، 7/166)

[11] «چون هر مرتبه جز ظهور و تجلّي حق تعالي چيزي نيست و عرفا در واقع مصداقي براي وجود غير از وجود بي نهايت باري تعالي قايل نيستند. و به همين جهت  به جاي استفاده از اصطلاح فلسفي “مراتب وجود”  اصطلاح  حضرت وحضرات را بكار مي برند».( نصر، حسين ,فصلنامه هنر، شماره 57)

[12] .« و الحقّ عندنا أن الامور التي تتراءي لأرباب الشهود و أصحاب الكشف ، الكلام فيها غير مسلم لتوابع المعلم الاوّل و من يحذو حذوهم لأنهم غفلوا عن عالَمين عظيمين و لم يدخلوا في بحوثهم و أنظارهم ؛ هما عالم المثل الأفلاطونية التي هي جنة المقربين و عالم الأشباح التي منقسمة الي الجنة السعداء و جحيم الاشقياء ، كلّ منها علي طبقات متفاوتة كلها موجودة في الخارج و انما غفلوا عنها لأنه لم يسلك أحد منهم سبيل القدس و لا اشتغلوا بالرياضة و التنزيه» ( صدرا، 1380: 473)

امتیاز مقاله

ستاره

به این مقاله امتیاز دهید!

دانلود مقاله
User Rating: 5 ( 2 votes)

درباره‌ی حکمت زیبا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *